عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

هنوز خوارج هستیم

راه نجات از داعشیسم یکی این است که خودمان را ملاک مسلمانی ندانیم. بپذیریم که هر کس خود را مسلمان دانست، مسلمان است و نیازی نیست از ما اعتبارنامه بگیرد.


راست است که بزرگ‌ترین انحراف در میان امت مسلمان، از خوارج آغاز شد. تا قبل از برآمدن خوارج، مردم دو دسته بودند و هر یک موقعیت خود را می‌دانستند. کسانی خود را مسلمان می‌دانستند و دیگر مسلمانان هم آن‌ها را مسلمان قلمداد می‌کردند، و گروهی هم خود را مسلمان نمی‌دانستند و دیگران هم آنها را مسلمان نمی‌شناختند.

انحرافی که با خوارج کلید خورد این بود که شق سومی هم پدید شد. یعنی کسانی بودند که خود را مسلمان می‌دانستند، بخشی از مسلمانان آنان را مسلمان می‌دانستند، اما بخشی دیگر از مسلمانان (خوارج) آنان را مسلمان نمی‌دانستند.

علت هم یک چیز بود: خوارج می‌گفتند قرائت درست مسلمانی نزد ماست و شما اگر چه خودتان تصور می‌کنید مسلمانید، اما حقیقتاً مسلمان نیستید. استدلال‌شان هم شبیه استدلال تمام بنیادگرایان سنی و شیعه بود. می‌گفتند قرائت شما از اسلام با آیات بینات و دلائل واضحات شریعت سازگار نیست. خروج از مرزهای مسلّم دین است. نقض و انکارِ ضروریات اسلام است.


تنها داعش نیست که خوارج است. هر وقت قرائت خود را از دین ملاک و محک قرار دادیم و گفتیم هر کس جز این فکر کند، از اسلام عدول کرده است، به نهج خوارج رفتار کرده‌ایم.

بر این اساس نه تنها تمامی بنیادگرایان خوارج‌اند بلکه صاحب‌نظرانی نیز که می‌گویند روشنفکران دینی در حقیقت مسلمان نیستند، بی‌شباهت به خوارج رفتار نمی‌کنند.


راه درست، وضعیت پیشاخوارج است. چیزی که قرن‌هاست از میان ما رخت بربسته است. وضعیت پیشاخوارج این بود که هر کس خود را مسلمان می‌دانست دیگر مسلمانان هم او را مسلمان می‌دانستند.

در نگرش مسلمانان پیشاخوارج اصل بر اعتبارِ دعویِ مسلمانی بود مگر اینکه خودِ فرد، منکر شود. ما هم‌اکنون به خطا گمان می‌کنیم خوارج از بین رفته‌اند حال آنکه بن‌مایه‌ی اصلی نگرش خوارج در اغلب مسلمانان، بیداد می‌کند.


به این طنز تلخ بنگریم و بر حالِ خود بگرییم:

«مردی را نزد خلیفه آوردند که او زندیق است. خلیفه او را گفت: به من رسیده است که تو زندیقی و کفر می‌گویی. مرد گفت: حاشا و کلا. من نماز می‌گزارم و روزه می‌گیرم و جز خدای را نمی‌پرستم. خلیفه گفت: امر کنم تو را چندان تازیانه زنند که به زندیقی‌ات اقرار دهی. مرد گفت: عجب حالت است! حضرت مصطفی(ص) به شمشیر می‌زد که به مسلمانی اقرار کنید و تو که بر جای او نشسته‌ای، تازیانه می‌زنی که به کافری اقرار کنید.»(لطائف الطوائف)