اغلب فکر میکنیم کارِ خوب یعنی اقدامی عینی و ملموس کردن. و بعد هم که میبینیم توانایی مالی یا توان جانی نداریم، خود را معاف میکنیم. اصلِ کارهای خوب را دل میتواند انجام دهد.
اغلب توجه نمیکنیم که یک کارِ خیلی خوب و خیلی تطهیرکننده و صفابخش وجود دارد که نیازی به سرمایههای مالی یا توانایی بدنی ندارد. تنها اختصاص مثلاً نیم ساعت وقت به همراه حاضر کردنِ دل، کافی است. این کارِ خیلی خوب که برای انجامش تنها به حضور قلب نیاز داریم، دعای خیر کردن برای همهی جانداران است. از ماهیهایی که دل به دریا بستهاند تا عقابهایی که چشماندازِ آسمان را زیبایی دوچندان میبخشند.
دعای خیر برای درختی که پیر شده است و فکر میکند عمرش به دیدن بهاری دیگر قد نمیدهد تا پرندگانِ مهاجری که به دنبال غذا، جغرافیا را به شعر تبدیل میکنند. از مرغهایی که در حبساند تا هر روز اعتراف کنند که تخم میگذارند تا گاوهایی که بیخبر از وسعتِ چمنزاران، به علوفههای خشک سرگرمند تا برای تقویت استخوانها ما، شیر تولید کنند.
دعای خیر برای جنگزدگان، آوارگان، گورخوابها، موادفروشهای خردهپا، زنان خیابانی. دعای خیر برای نانوای سر کوچه، کارگران افغانی، کودکان کار، و طوطیهایی که تنها بلدند برگهی فال حافظ انتخاب کنند. دعای خیر برای کسانی که پرندهی در قفسی دارند و نمیدانند که پرنده بدون آسمان، تماشایی نیست. دعای خیر برای شکستِ عشقی خوردگان، مالباختگان و هر کسی که زخمی بر دل یا زخمی بر تن دارد.
آثارِ مبارک و نورافشانیهای قطعی این کارِ دلانه و مستغنی از داراییهای مالی ما، کم از آثار دمیدن صبح نیست.
برای اثربخشی بهتر، بهتر است قدرت تصویرسازی خود را تقویت کنیم. مثلا بتوانیم چهره کسانی را که میشناسیم در ذهنمان مرور کنیم. بهویژه وقتی که خواب رفتهاند. به لحظههای اغلب دلهرهآمیز هنگام جان سپردن آنها که میشناسیم فکر کنیم. و ضعف، بیپناهی و درماندگی آنها را لمس کنیم. که چه در برابر مرگ، در برابر پیری و در برابر جهان، بیدفاع و شکنندهاند.
آن وقت برای بهبود حالشان، برای آرامش و روشنی و بهروزیشان دعا کنیم. یعنی آرزوهای خوب، روانه کنیم.
این کارِ بینهایت مؤثر، اغلب دشوار است. چرا که برای ما خلوت با خویش و حضور قلب، دشوار شده است.
با اینحال، پنجرهای رو به آفتاب است.