عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

وقتی روح، تیره و گِل‌آلود می‌شود، چه باید کرد؟

 وقتی احساس می‌کنی برکه‌ی روحت تیره و خاک‌آلود شده است، باید «حضورِ قلب»‌ را تمرین کنی. برکه‌ی گل‌آلود تنها با «حضورِ قلب» خوب می‌شود. حضورِ قلب که تنها مختصِ نماز نیست. سراسرِ زندگی ما گفتگویی با خداست و هر گفت‌وگوی اصیلی توأم با حضور قلب است. 

وقتی می‌بینی در اثر خطاکاری یا هر چیز دیگری، تیره و تار شده روحت، اول قدم این است که دست از جدال و کشمکش برداری. با حضورِ قلب بنشینی و تماشا کنی خودت را. همان تیرگی‌ها را هم تماشا کنی بدون آنکه با آن درگیر شوی. درگیر شدن، گِل‌آلودتر می‌کند. 


اما درگیر نشدن به معنای غفلت کردن نیست. باید آگاه شد از خطاها و تیرگی‌های خود. اما آشفتگی، تیرگی‌ها را نمی‌زداید. تشدید می‌کند.

بعد که حضور قلب پیدا کردی، باید سعی کنی مجاری و منافذی پیدا کنی تا آب‌های پاک به برکه‌ی روح، راه پیدا کنند.

اینجاست که قرآن می‌گوید: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ»(هود/114)

یعنی بدی‌ها را با جاروی خوبی‌ها می‌شود تاراند. شیشه‌ی کدر را با دستمالِ پاک می‌شود پاک کرد. 

پیامبر اسلام هم گفته است:  «أتْبِعِ السَّیِّئَةَ الحسَنَةَ تَمْحُهَا». یعنی برای روفتنِ بدی، باید نیکی بیاوری.

راه‌حل، درگیر شدن با بدی و قهر کردن با خود نیست. بلکه حضور قلب است و بعد روانه‌کردنِ آب‌های پاک به برکه‌ی تاریکِ روح.


آب‌های پاک، هم لزوماً آب‌های چشمگیر نیستند. هر کارِ خوبی که با نیتی خوب انجام بگیرد، بزرگ است. عبدالله‌بن‌مبارک می گفت: «رُبَّ عَمَلٍ صَغیرٍ تُعَظِّمُه النیةُ ورُبَّ عَمَلٍ کَبیرٍ تُصَغِّرُهُ النّیّةٌ» یعنی چه بسیار کارهای خُرد که به سبب قصد و نیت ما بزرگ می‌شوند و چه بسیار کارهای بزرگ، که قصد و نیت ما آن را کوچک می‌کند.

دعاهای خوب از کارهای بسیار خوب است که سبب‌ تطهیر می‌شوند. دعای خیر کردن برای همه‌ی موجودات. 


البته آب‌های پاک، فقط کارهای خوب کردن نیست. تماشا کردن هم کار خوب است. شنیدن هم. تیرگی محصول ناهماهنگی و گسست ما از جهان است. با نگریستن و شنیدن زیبایی‌ها و هر آنچه در اطراف ما می‌تپد، فاصله‌ی خود را با هستی کم می‌کنیم و این احساس یکپارچگی و نزدیکی، به ما صفا می‌بخشد. به نظر می‌رسد اشتغال هنری و پیوند با طبیعت، می‌تواند آب‌های پاکی باشد که به برکه‌ی تاریک‌مان می‌ریزیم.


قرآن می‌گوید وقتِ سحر، طلبِ آمرزش کنید(وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ/ آل‌عمران:۱۷). حافظ شیراز هم که می‌گفت: «وقت سحر از غصه نجاتم دادند» و «سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی» و «دعای صبحگاهی اثری کند شما را» و «هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ / از یُمنِ دعای شب و ورد سحری بود»، لابد نظر به این توصیه‌ی قرآن داشته است.

اما چرا سحر؟ چون می‌نگری که شبِ تیره مغلوبِ سپیده می‌شود و صبح چه فاتحانه سر می‌زند. امیدی در جانت روشن می‌شود که تو نیز می‌توانی اگر دل بدهی دلت را صبح کنی. نگاه کنی که آن «شکوفه‌زارِ انفجارِ نور» چه زیباست و چه ملایم و عاری از قهر و جدال، پرده‌ی شب را کنار می‌زند. بدون هیاهو و آشوب. صبح خواهی شد، اگر با شب دست به گریبان نشوی، و تنها با حضورِ قلب به پُر کردن فاصله‌ی خود با جهان بپردازی و ساختنِ آب‌راهه‌های کوچکی برای روانه‌کردنِ روشنی به آنجا که تیرگی است. 


و یک چیز دیگر، پائولو کوئیلو می‌گفت: «ما گناه می‌کنیم تا خدا بخشنده بمونه». البته حافظ ما بهتر گفته است: «سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست / معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست؟»

خدا می‌دانسته که ما گناه می‌کنیم و به همین خاطر به ما وجود بخشیده. کوششی که ما برای گِل‌روبی از روح خودمان می‌کنیم، کلّی برکات دارد که اگر گناه نبود، آن کوشش‌ها هم نبود. 


یک چیز دیگر هم: اگر زیاد به خودت سرکوفت بزنی، در چشمان خودت فرومایه و خوار و خفیف می‌شوی. یعنی عزت نفست را از دست می‌دهی. آدمی که عزت نفس ندارد نمی‌تواند خودش را مصفّا کند. این نکته را استاد مصطفی ملکیان خیلی تأکید می‌کنند. با سرکوفت زدن و سرزنشِِ مدام دیگران هم، عزت نفس آن‌ها را می‌کُشیم و آدمی که عزت نفس ندارد دیگر امیدی به خود ندارد. میلی به خوب شدن ندارند. نیرویی برای بلند شدن ندارد. ما عمدتاً راه را اشتباه می‌رویم. می‌خواهیم چشمه را پاک کنیم، اما آلوده‌تر می‌کنیم.


پس شد حفظ عزت نفس، تمرینِ حضور قلب و پیوستگی با جهان، و جاری کردنِ آب‌های پاک(کارهای خوب) به برکه‌ی روح. 


البته من خودم گرفتارترم، اما:

«ای بسا کس که زنجیر خویش نتواند گسست، اما بندگُسلِ دوست خویش تواند بود.»(چنین گفت زرتشت، ترجمه داریوش آشوری)

«گاه آنکه که ما را به حقیقت می‌رساند خود از آن عاریست»(مارگوت بیکل، ترجمه احمد شاملو)


دیگر همین. عرضی نیست. صلح با خود و عزت نفس‌ات را به خدا می‌سپارم.