عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

خانه‌ی دوست کجاست؟

خانه‌ی دوست کجاست؟ آسمان مکث می‌کند، رهگذر سیگارش را به شن‌ها می‌بخشد تا به خوبی و تأنی، نشانی را بدهد. با انگشت، درخت سپیداری را نشان می‌دهد و می‌گوید: ببین! نرسیده به آن درخت، کوچه‌ای است. می‌روی تا انتهای کوچه. بعد می‌پیچی به سمتِ گلِ تنهایی. دو قدم مانده به گل، توقف می‌کنی. نزدیکِ فواره‌ی اساطیر. اساطیرِ جاودانِ زمین. ترس شفافی تو را احاطه می‌کند. در سکوت و صمیمیت فضا، خش خشی  می‌شنوی. صدای پاهای کودکی است. می‌بینی که دارد از کاج بلندی بالا می‌رود. بالا می‌رود تا از لانه‌ی نور، جوجه‌ای بردارد. نشانی را آن کودک می‌داند. از او بپرس: خانه‌ی دوست کجاست؟


می‌بینید؟ سوالِ آغازین شاعر، در انتها هم تکرار می‌شود: خانه‌ی دوست کجاست؟ 

این پرسش، پاسخی ندارد. چرا که خودِ پرسش، خواستنی است. باید کلی نشانی بپرسی تا برسی به نقطه‌ای که دریابی پاسخ، تداومِ امیدوارِ همین پرسش است.

نشانی‌های درست، به جواب ختم نمی‌شوند، به پرسش‌های همیشه زنده ختم می‌شوند.