عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

آیا خدا نفیِ آدمی است؟

در یک تلقّی که خداپرستی به مجموعه‌ای از باورهای جزمی، بسته و ایستا تعبیر می‌شود، خدا، نافیِ انسان می‌شود چرا که با وجودِ آزاد و جستجوگر انسان سازگار نیست. آدمی را در حصارِ تعیّنی از پیش‌ساخته پژمرده می‌کند. خدا وقتی عقیده باشد، محدودیت است، محدودیّتی مانع از شکل بستنِ آزادِ تفرّد و تعیّن آدمی. همان تلقّی از خدا که شاعری چون شاملو با آن آشتی نبود و می‌گفت:
«من بی‌نوا بند‌گکی سربراه
نبودم
و راهِ بهشتِ مینوی من
بُز روِ طوع و خاکساری
 نبود:
مرا دیگرگونه خدایی می‌بایست
شایسته‌ی آفرینه‌یی
 که نواله‌ی ناگزیر را
گردن
کج نمی‌کند.
و خدایی
دیگرگونه
آفریدم».
خدایی که نافی آزادی و جستجوگری آدمی است و تنها طالبِ گردن‌کجی، دلخواه شاعر نیست.

اما تلقّی دیگری وجود دارد که عارفان خطه‌ی خراسان از نمایندگان گویای آن هستند، خدایی که آن‌سوی اندیشه‌هاست. باور و عقیده نیست، چرا که باور و عقیده‌ی ما برساخته‌ی ما و آفریده‌ی ذهن ماست و پذیرای فنا. خدا که در گفته‌ها و قیاس‌های ما نمی‌گنجد و «در زبان نامده‌است آن که منم». در این منظر، خدا از تبارِ عقیده نیست، از جنسِ جستجوست. جستجویی عاری از جزمیت و گشودگی‌ای بی‌وقفه به جانبِ هر چه راستی و نکویی و زیبایی است. در این تلقّی تنها کسانی خدا را یافته‌اند که در جستجوی اویند. در طلبیِ مدام و شوقی بی‌پایان سراغ از لبخندهای او می‌گیرند. یافتنِ خدا همان جُستنِ خداست. همان دردِ خدا را داشتن. خداپرستی همان خداجویی است. سنایی که می‌گفت: «همه چیز را تا نجویی نیابی / جز این دوست را تا نیابی نجویی» همان را می‌گوید که پاسکال مدعی بود در تجربه‌ای معنوی شنیده است: «تو جست‌وجویم نمی‌کردی اگر از پیش مرا نیافته بودی!»
کسانی خدا را یافته‌اند که خدا را پیوسته می‌جویند. 

در تلقّی اول دانستن و عقیده داشتن، ملاک است، در تلقّی دوم جُستن و درد داشتن.
کدام تلقّی از خدا با آزادی و روحِ جستجوگر آدمی سازگار است؟