عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

پشیمان نیستم

پشیمان نیستم که به روحانی رأی دادم. پشیمان نیستم از آن عواطف سرشار و مایه‌گرفته از اشک و عشق که در روزهای انتخابات به رگ کلماتم ریختم تا فرداها را روشنتر از امروز، بخواهم. پشیمان نیستم چرا که راه دیگری نبود. پشیمان نیستم چرا که باور دارم حتی فریبِ زیبایی که من و تو را به سودای هر چیز خوب و پاک، به یکدیگر پیوند می‌دهد، مبارک است. مبارک‌تر از پاپس‌کشیدن‌ها، کُنج‌خزیدن‌ها و نالیدن‌های سترونی که هیچ درد مشترکی را ترانه نمی‌کنند. پشیمان نیستم چرا که اگر نمی‌آمدیم چیز بزرگی را از دست می‌دادیم. اگر نمی‌آمدیم هم‌فریادِ دردهای مشترک نمی‌شدیم. بگذار هر آنچه می‌خواهند بگویند، اما من و تو، به سودای چیزهای پاک و روشن، گلو به گلوی هم دادیم و آزادی را سرودی کردیم، فردا را سرودی کردیم، درد را سرودی کردیم و سرودن را سرودی کردیم. 
اهمیتی ندارد آنکه چاووش‌خوانِ این کاروان بود، بعدها راه کج کرد، اهمیتی ندارد صدایی که درخشید، خاموشی گرفت یا راه گم کرد. چرا پشیمان باشیم از دل دادن به صدایی که من را از تنهایی رخوت‌آمیزم رهایی بخشید و تو را به خروش آورد. خروشی پاک و آزاد. 

نیچه می‌گفت:
«روزی گنجشکی از فراز سرم پرید؛ و ... او را شاهینی پنداشتم. اکنون همه‌ی دنیا بر آنند به من اثبات کنند تا چه اندازه در اشتباه بوده‌ام... بسیار خوب، کدام یک بیشتر باخته‌ایم؟ منِ - به زعم آن‌ها - «فریب‌خورده» که با اتکا بر این پرنده همه‌ی تابستان را در عالم برترِ امید به سر بردم، یا آن‌ها که فریب نخوردند؟»(به نقل از: هنر درمان، دکتر اروین یالوم، ترجمه دکتر سپیده حبیب)
و هر زمان از فرداهای دیگر که صدایی از آزادی بگوید و رعایت آدمی، دل خواهم سپرد و تکرار خواهم کرد. چه خوب که فریب آشتی و آزادی را بخوریم. چه خوب که در سرِمان کلاهی بگذارند از روشنی و سپیدی. حال که «زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه، غبار آلوده مهر و ماه» است، سرت را بالا بگیر و از نَفَس‌هایی که به گرمی حواله‌ی آرزوهای خوب کردی، نادم مباش. جهان از نَفَس‌های امیدوار و گرم ماست که آبرو می‌گیرد و فرداها از رگ‌های گرم من و توست که تغذیه می‌شود. به دیروزهای امیدوارمان می‌بالیم و برای قطارهایی که در مسیر آفتاب می‌روند، دست تکان خواهیم داد. 
قطار می‌رود و خاطره‌ی دست‌هایِ امیدوار، خواهد ماند.