حقیقت آن چیزی نیست که گفته میشود. حقیقت آن چیزی است که زندگی میشود. حقیقت، زندگی هر انسان است.
«هر انسانی برای زیستن، محتاج حقیقت است. ولی حقیقت را نمیتوان از کسی کسب کرد یا خرید. برای آنکه نابود نشوی، باید هر بار آن را، از درون خود، از نو بسازی. زندگی بدون حقیقت محال است. حقیقت شاید خود زندگی باشد.»(گفتگو با کافکا، گوستاو یانوش، ترجمهی فرامرز بهزاد، انتشارات خوارزمی)
«کسانی را میشناسم که موجب خندهی شما میشوند و شما بختی برای خیره کردن آنها ندارید، زیرا در اندوه کتابخانهها و آزمایشگاهها منزویاند. این کسان با تلاش و پشتکار در جستوجوی عمق اشیاء و توضیح نهایی جهان هستند. در وسواس تأملات خویش هیچچیز را نادیده نمیگیرند، مگر یک چیز جزئی را: هیچکس نمیتواند حقیقت را نزد خویش نگه دارد، حتی در پستوی یک فرمول. حقیقت را نمیتوان داشت، تنها میتوان آن را زیست.»(جشنی بر بلندیها، کریستین بوبن، ترجمه دلآرا قهرمان، نشر پارسه)
«حقیقت نزد شما در ارقام است، در دلایل و عِلَل. حقیقت نزد شما در دنیاست، در برابر شما، مانند منظره در برابر سیاحتگر، مانند افق در برابر دریانورد.
نزد ما حقیقت هیچ شباهتی به اینها ندارد. در دوردستها نمیدرخشد، در همین نزدیکیها آواز سر میدهد. در انتهای راه نیست، خود راه است. در برابر ما نیست، در میان ماست.
ما همانگونه در حقیقت غوطهوریم که کودکان در آبی ژرف. در آن شنا میکنند، به زیر آب میروند، از نظر ناپیدا میشوند و باز میگردند، با سبزهای در دستان و معمایی بر لبان...
اینسان به سراغ حقیقت برویم، همانگونه که کودک سر وقت بازی میرود: بازنده، برنده. برنده، بازنده. و همواره آمادهی سخن گفتن، و هموارهی آمادهی بازی کردن. زیرا اگر نزد شما حقیقت چون سالخوردگان است، نزد ما چون کودکان است.»(رفیق اعلی، کریستین بوبن، ترجمه پیروز سیار، نشر آگه)