عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

بیا بنویسیم که خدا تهِ قلبِ آینه‌ است

ببینید هر کسی چه تصویری از خدا دارد و کدام اوصاف را در خدا پُررنگ‌تر می‌بیند و خدا را به‌‌آنها می‌ستاید، تا پی ببرید دلبسته‌ی چه آرمان‌هایی است. خدای هر کسی تصویری است از چکیده‌ی آرمان‌ها و دلبستگی‌های او. گویی خدای هر یک از ما بازتابِ پسندهای روحی ماست. آنکه خوی قهر و غضب و خشونت دارد، خدایی که در ذهن دارد، قّهار و منتقم است. آنکه عدالت‌جو است، عادل بودن خدا بیشتر از او دل می‌بَرد و آنکه خواهان لطافت و محبت است، خدا را بیش از هر چیز، لطیف و ودود می‌بیند و می‌پرستد.


اگر هیچ‌چیز به مانند خدا نیست: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»(شوری/۱۱) و هر تعریف و تصویری که از خدا می‌دهیم آفریده‌ی خیال و ذهن ماست و خدا منزّه و اکبر از آن است و چنان‌که پیشوایان دین گفته‌اند:‌ «کُلَّمَا مَیَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِی أَدَقِّ الْمَعَانِی فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَیْکُمْ/ هر معنایی را که ذهن شما با دقت و لطافت فراوان تصور کند نهایتاً مخلوق و مصنوعی مانند شماست.» و آنچنان که مولانا می‌گفت «آنچه در اندیشه ناید آن خداست» چرا که «هر چه اندیشی پذیرای فناست» و یا به گفته‌ی سعدی، خدا «برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم» است، آن‌وقت می‌توان گفت تصورهای آدمیان از خدا بازتابِ آرمان‌های آنهاست. 


پل تیلیش، الهی‌دان و فیلسوف آلمانی‌ می‌گفت خدای هر کسی دلبستگی واپسین اوست. چیزی است که آدمی تمام زندگی خود را وقف آن می‌کند و تصویری است که فرد از کمالِ مطلق دارد: «هر چیزی که متعلق دلبستگی مطلق است، به عنوان خدا تلقّی می‌شود و آن را فقط از طریق نماد می‌توان بیان کرد. اگر ملیت غایت قصوای شخصی است، در این صورت نام ملیت، (در نزد او) نامی مقدس می‌شود و ملیت اوصافی قدسی را به خود می‌گیرد.»(فلسفه‌‌دین، دوره‌۱۱، شماره‌۳)


فویرباخ می‌نویسد:‌ 

«متعلق شناخت انسان چیزی جز ذات خود او نیست که موضوع شناسایی او واقع شده است. خدای انسان همانگونه است که انسان او را می‌اندیشد و مراد می‌کند... آگاهی بر خدا، آگاهی بر خویشتن انسان است؛ شناخت خدا، شناخت انسان از خویشتن است. انسان را از روی خدایش می‌شناسی و خدایش را نیز از روی انسان: این هر دو یکی است.

آنچه برای انسان خداست همان روح اوست، قلب اوست و آنچه برای انسان، روح، نفس و قلب اوست، همان خدای اوست. خدا همان ضمیر آشکارشده، همان خودِ به سخن درآمده‌ی انسان است. دین، پرده برداریِ شکوهمندی از روی گنج‌های پنهان آدمی است، تصدیق باطنی‌ترین اندیشه‌های اوست؛ گواه آشکار بر اسرار عشق اوست.»(به نقل از:‌ انسان‌شناسی فلسفی، هانس دیرکس، ترجمه محمدرضا بهشتی)


اریک فروم می‌گوید:

«به طور کلی در تمام ادیانی که پیروانشان به خدا معتقدند، چه آنهایی که چند خدا را می‌پرستند و چه آنها که به خدای یگانه ایمان دارند، خدا به منزله‌ی برترین ارزش و مطلوب‌ترین خیر است. بنابراین، معنی خاص خدا بستگی به این دارد که شخص، خیر مطلوب‌تر را چه می‌داند. از این رو، مفهوم خدا بایستی با تحلیل ساخت منش شخصی که خدا را می‌پرستد، شروع شود... انسان به وسیله آن[خدا] تجربه‌هایی را که از قوای عالی‌تر خویشتن دارد، آرزوی خود را برای وصول به حقیقت و وحدت در هر دوره از تاریخ، بیان کرده است»(هنر عشق‌ورزیدن، ترجمه پوری سلطانی)


مولانا می‌گوید خدای هر کسی به رنگِ روح اوست و خدا نه بیرون از ما که «عینِ جان» ماست:


من آن ماهم که اندر لامکانم

مجو بیرون مرا در عین جانم

تو را هر کس به سوی خویش خواند

تو را من جز به سوی تو نخوانم

مرا هم تو به هر رنگی که خوانی

اگر رنگین اگر ننگین ندانم

گهی گویی خلاف و بی‌وفایی

بلی تا تو چنینی من چنانم

به پیش کور هیچم من چنانم

به پیش گوش کر من بی‌زبانم

-

گفتم: ای جان تو عین مایی! گفت:

عین چه بْوَد در این عیان که منم

گفتم آنی! بگفت: ‌های خموش!

در زبان نامده‌ست آن که منم


همچنان که ارزش هر فردی به قدر مطلوب‌ها و جستنی‌های اوست(هر چیز که در جُستنِ آنی آنی)، خدای هر کسی نیز، معرِّف شخصیت و همت اوست.

خدا فراتر از اندیشه‌ی ماست و هر تصویری که از خدا در ذهن ما رسم می‌شود و لباس اندیشه می‌پوشد، بیانگر وسعت همت و پیچ‌وخم‌های روح ماست: «فکرِ هر کس به قدرِ‌ همّت اوست.»


آنچه سعی در تقریر آن داشتم اگر هم جملگی بر صواب و قابل دفاع نباشد، خالی از حقیقتی هم نیست. در میان اوصاف و اسمای متعددی که در کتاب‌های مقدس برای خدا ذکر شده‌ است، هر کسی به تناسب جان خود، وصف یا اوصافی از خدا را بیشتر محلّ توجه قرار می‌دهد و  بر این اساس وقتی مایستر اکهارت می‌گوید: «می‌توانی خدا را عشق بنامی؛ می‌توانی خدا را خوبی بنامی؛ اما بهترین نام خدا این است: شفقت.»(مکاشفات، ترجمه مسیحا برزگر)؛ در واقع از عالی‌ترین دلبستگی خود پرده بر می‌دارد: شفقت.


این نکته‌ی رمز اگر بدانی دانی:

هر چیز که در جُستن آنی آنی!