دلا زین تنگ زندانها رهی داری به میدانها
مگر خفتهست پای تو تو پنداری نداری پا؟
چه روزیهاست پنهانی جز این روزی که میجویی
چه نانها پختهاند ای جان برون از صنعت نانبا
- مولانا
-
چه مانی بهر مُرداری چو زاغان اندرین پستی؟
قفس بشکن چو طاووسان یکی بر پر برین بالا
- سنایی
-
که ای بلندنظر شاهباز سِدرهنشین
نشیمن تو نه این کُنج محنتآبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
- حافظ
-
هر ندایی که ترا بالا کشید
آن ندا میدان که از بالا رسید
هر ندایی که ترا حرص آورد
بانگ گرگی دان که او مردم درد
این بلندی نیست از روی مکان
این بلندیهاست سوی عقل و جان
- مثنوی / دفتر دوم
شیخ[ابوسعید ابوالخیر] یکبار به طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. اجابت کرد. بامداد در خانقاه استاد تخت بنهادند. مردم میآمد و مینشست. چون شیخ بیرون آمد مُقریان قرآن برخواندند و مردم بسیار درآمدند، چنانک هیچ جای نبود. مُعرّف برپای خاست و گفت: «خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید.» شیخ گفت: « وصلّی اللهُ علی محمدٍ و آله اجمعینَ.» و دست به روی فرو آورد و گفت: «هرچه ما خواستیم گفت، و همه پیغامبران بگفتهاند، او بگفت که از آنچه هستید یک قدم فراتر آیید.» کلمهای نگفت و از تخت فرود آمد و برین ختم کرد مجلس را.
- اسرارالتوحید
——
جملگی ما را فرا میخوانند تا از جهاتِ مادّی که در محاصره آنیم خود را رهایی بخشیم: «حُفره کن زندان و خود را وارَهان». میگویند فراتر از رزق و روزیهای معمول و پیدا، رزقهای پنهانی و دیگری نیز هستند و به تعبیر سنایی: «آسمانهاست در ولایت جان / کارفرمای آسمان جهان / در ره روح، پست و بالاهاست / کوههای بلند و دریاهاست» و غیر از این بهارهای دنیوی، بهاری نهانی نیز انتظار ما را میکشد: «غیرِ بهارِ جهان، هست بهاری نهان». انگاری تمام حرفشان همین است و به همین سبب بود که وقتی شخصی پیش از آغاز کلام شیخ بوسعید برخاست و به مردم گفت: «هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید»، بوسعید دیگر حرفی نزد و گفت هر آنچه میخواستم بگویم و همهی انبیا میگفتند همین است که این مرد با شما گفت. به آنچه هستید اکتفا نکنید و یک گام به سوی هستی متعالیتری بردارید و «شما را این شمایی مصلحت نیست».
این جستجوی مُدام به سوی بودنی متعالیتر از آنچه هماکنونِ ماست، این اکتفا نکردن و قانع نشدن به جهات و حدود مادّی، اصلیترین حرف فرزانگان بوده است. مولانا میگفت گر چه قناعتِ در دنیا خوب است، اما قرآن از ما میخواهد که در طلبِ خدا اهلِ طمع باشیم: «وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا/اعراف:۵۶»، بنابراین:
چون طمع خواهد ز من سلطانِ دین
خاک بر فرقِ قناعت بعد از این
(مثنوی/دفتر پنجم)