«راضی شدم که به جای همه خلق به دوزخ درآیم، از فرط شفقتی که بریشان داشتم... اگر خدای تعالی به روز رستاخیز بر من ببخشاید و اذن شفاعتم دهد نخست آنان را شفاعت کنم که مرا آزردهاند و با من جفا کردهاند.»
(بایزید بسطامی)
«خواهم که همهی اندوههایی که در دلهای مردمان است در دل من باشد تا ایشان از اندوه فارغ باشند.»
(سَری سَقَطی)
«اگر اندوهی در دلی است آن دل از آنِ من است.»
(ابوالحسن خرقانی)
«بر خلق او مشفقتر از خود کسی را ندیدم، تا گفتم کاشکی به بَدَلِ همه خلق من بمُردَمی تا این خلق را مرگ نبایستی دید، کاشکی حساب همه خلق با من بکَردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید، کاشکی عقوبت همه خلق مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید.»
(ابوالحسن خرقانی)
«بار خدایا! اهل دوزخ را عذاب کنی جمله آفریده تواَند به علم و قدرت و ارادت قدیم و اگر هر آینه دوزخ را از مردم پرخواهی کرد قادری بر آن که دوزخ از من پرکنی و ایشان را به بهشت ببری.»
(ابوالحسین نوری)
«الهی! این قوم که مرا میکُشند بر این رنج که از بهرِ تو میبَرَند، محرومشان نگردان و از این دولت بینصیبشان مکن! تو را سپاس که دست و پای مرا در راهِ تو بُریدند.»
(منصور حلاج)
منبع: تذکرةالاولیا
—-
عبارات فوق که بر زبان عارفان مسلمان ما جاری شده است، بیش از آنکه فهمیدنی و یا پذیرفتنی باشند، حیرتافروز و جانپرورند. تا شفقتی بزرگ در دل موج نزند، بعید است چنین عبارات بُهتانگیزی بر زبان جاری شود. لابد این کلمات روشن برآمده از شکوه شفقتی است که در جان این عارفان خداجو و انساننواز، تنوره میکشیده است.