عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

مطالعه‌ی سخنان عارفان چه حُسنی دارد؟

اگر چنان که عارفان می‌گفتند حقیقت در عبارت و کلام در نمی‌آید و «وَرای حدّ تقریر» است، پس چرا همچنان به گوش ما حرف‌ها می‌زنند و چه ضرورت و یا حُسنی دارد شنیدن سخنان آنان؟


اگر چنانکه بایزید می‌گفت: «این همه گفت‌و‌گوی و مشغله و بانگ و حرکت و آرزو بیرون پرده است، درونِ پرده خاموشی و سکونت و آرام است.»، چرا عُمر و وقت‌مان را مشغول حرف‌ها خوش‌رنگی کنیم که تماماً از بیرون پرده حکایت می‌کنند؟


مولانا می‌گفت: 


«حقیقت معنی محال است که از لفظ و عبارت معلوم شود. سوال کرد که عبارت و الفاظ را فایده چیست؟ فرمود که سخن را فایده آن است که تو را در طلب آرد و تهییج کند، نه آن که مطلوب به سخن حاصل شود. و اگر چنین بودی، به چندین مجاهده و فنای خود حاجت نبودی. سخن همچنان است که از دور چیزی می بینی جنبنده، در پیِ آن می‌دوی تا آن را ببینی، نه آنکه به واسطه تحرک او، او را ببینی. ناطقه‌ی آدمی نیز در باطن همچنین است: مُهیِّج است تو را بر طلب آن معنی، و اگر چه او را نمی‌بینی به حقیقت.»(فیه ما فیه)


از نظرِ مولانا، حقیقت از مسیرِ مجاهده و فنایِ خود، حاصل می‌شود و نه از رهگذرِ لفظ و عبارت. حقیقت، چشیدنی است و نه گفتنی. از جنسِ تجربه و شدن است نه غلغله و گفتن. با این حال معتقد است که کلام می‌تواند ما را به آن مجاهده و فنای از خود، برانگیزد و «تهییج» کند.

گویا سخن، عمدتاً نقشِ مشوِّق و طلب‌آفرینی دارد تا شأن تعلیم. 



عطار در مقدمه‌ی تذکرة‌الاولیا و در بیان چرایی اقدام به تألیف و گردآوری سخنان عارفان، نکته‌ی لطیفی از شیخ ابوعلی دقّاق می‌آورد:


«شیخ ابوعلی دقاق را گفتند که: در سخن مردان شنیدن هیچ فایده هست چون بدان کار نمی‌توانیم کرد؟ گفت: بلی، در وی دو فایده هست. یکی آنکه اگر مرد، طالب بُوَد، قَوی‌همت گردد و طلبش زیاده کند. دوم آنکه اگر کسی در خود دماغی دارد، آن دماغ فروشکند و دعوی از سر او بیرون کند و نیک او بد نماید، و اگر کور نیست خود مشاهده کند کما قال الشیخ المحفوظ - رحمة الله علیه- لا تزن الخلق بمیزانک و زِن نفسَکَ بمیزان الموقنین، لتَعَلَّمَ فضلَهم و افلاسک. گفت خلق را به ترازوی خود وزن مکن، اما به ترازوی مردان خود را بسنج تا بدانی فضل ایشان و افلاس خود را.»


می‌گوید شنیدن و خواندن سخنان و تعابیر عارفان دست‌ِکم دو حُسن و اثر می‌تواند داشته باشد. یکی اینکه اگر طلب و همّتی در آدم باشد، آن را تشدید و تقویت می‌کند. یعنی خاصیّتِ طلب‌‌آفرینی دارد. دیگر اینکه با نشان دادن بلندی‌های احوالِ عارفان، تکبّر و خودبینی فرد را علاج می‌کند تا خواننده با مطالعه‌ی احوالِ غبطه‌انگیزِ عارفان، تمرین فروتنی کند.


نقشِ اصلیِ کلمات، چنانکه حافظ می‌گفت «آتش‌انگیزی» و گرم کردن طلب و همت فرد است. گرم شدن از برای طیّ مسیر: غلامِ آن کلماتم که آتش انگیزد...