«یَا غُلَامُ إِنِّی أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ: احْفَظ اللَّهَ یَحْفَظْکَ احْفَظْ اللَّهَ تَجِدْهُ تُجَاهَکَ»(سخنی از پیامبر، به روایت ترمذی)
باید مراقبِ خدا باشی، تا خدا مراقب تو باشد! باید مراقبِ او باشی تا حضورش را دریابی.
آنچه در حدیث به آن سفارش شده مراقبت و نگهداری از خدا است. ما پیشتر و بیشتر از هر آنچه در زندگی به حفظ و مراقبت از آن توصیه شدهایم، به حفظ و مراقبت از خدا نیازمندیم. مراقبت و پرستاری از گفتوگوی رازورانه با خدا، از عطش خدا داشتن و گوشبهزنگ و چشمبهراه بشارتهای پیدا و پنهانِ او بودن.
خوشا آنکه از دردِ خدا در جانِ خود مراقبت میکند. آنکه میداند خدا در دلهای ما شکستنی است و باید با احتیاط رفتار کرد. خوشا کسی که دردِ خدا داشتن، بزرگترین سرمایهی اوست.
«قتل خداوند، آسانتر از کشتن یک گنجشک است و قلبش را بسیار سهلتر از یک برگ کاغذ میتوان درید، حتی بچهها این را میدانند.»(زندگی از نو، کریستین بوبن، ترجمه ساسان تبسمی، نشر باغ نو)
شاید خدا آن چراغی است که از آغاز زندگی در درون هر یک از ما روشن است. چراغ لالهای که باید از آن در رهگذارِ بادها، نگهبانی کنیم. چه باد و هواهایی میتوانند چراغ خدا را در جان ما خاموش کنند؟
چراغ است این دلِ بیدار، به زیرِ دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر، هوایش شور و شر دارد
ما عمدتاً طالب آنیم که خدا مراقبِ ما باشد. کمتر دلنگرانِ مراقبتِ از خدا در زندگی خود هستیم.
شاید بهتر آن باشد که به همدیگر توصیه کنیم: نگهدار خدایت باش!