«نقاشی میکنم، شعر میخونم، خمیربازی میکنم، جشن میگیرم.»
اینها انگیزهها و اهداف تبسم است از رفتن به مدرسه. حرفهایش در روز اولی که میخواهد برود پیشدبستانی. تصویری جامع از دورنمای ذهنی او که برای قدم گذاشتن به مدرسه، مجابش میکند.
مادرش میپرسد چقدر خوشحالی که میری مدرسه؟
میگوید: «اندازهی هوا.»
هوا همه جا هست. فراگیر است. مثل ذوق و شادی او.
چند وقت است که مدام میپرسد چند شب دیگر باید بخوابم تا مدرسه؟
چه ذوق پرندهوارِ پاکی.
به گمانم مدرسه باید همین باشد و همین بماند. نقاشی کردن، شعرخواندن، خمیربازی و جشن گرفتن.
جایی برای تمرین خلاقیت، رؤیاکردن و شاد بودن.
مجالی برای تجربهی شادیهای با هم. به اتفاق. آموختنِ هنرِ شادبودن.
شادآموختن و شادیآموختن چقدر در اولویت مدارس است؟
مدارس با سرمایهی شادی کودکان ما چه میکنند؟ و در پایان دورهی تحصیل، چه بر سرِ آن رؤیاها، ذوقها و خیالها میآید؟
راستی چه سود که هنرها بیاموزیم و سرآخر از هنرِ شاد بودن، محروم بمانیم؟ آیا چنان که حافظ میگفت هنرها همگی اسباب حِرماناند؟
تبسم به شادی و رؤیا، روز اول را آغاز کرده است. با چشمانی لبالب از ذوق و اشتیاق. مدرسه در خیالِ او «طربخانه» است. کاش باشد.
وقتی مدرسه میرفتم، هر بار که یکی از امتحانهای پایانی را پشتِ سر میگذاشتم، کتاب مربوطه را میانداختم توی رودخانه. موقع بازگشت به خانه از روی پلی رد میشدم که بالای رودخانه بود. چه کیفی داشت سپردن کتاب به امواج آب... انگاری خودِ کتاب هم میآسود از آنهمه تشویش.
چه کیفی داشت تماشای رقصِ کتاب روی آب. کتابی که با عبور از ورطهی امتحان، دیگر بیاعتبار میشد.
سُهراب میگفت دیروزها چنین بودند. و من نمیدانم. اما کاش فرداها چنین باشند:
«روزی که
دانش لب آب زندگی میکرد،
انسان
در تنبلی لطیف یک مرتع
با فلسفههای لاجوردی خوش بود.
در سمت پرنده فکر میکرد.
با نبض درخت، نبض او میزد.
مغلوب شرایط شقایق بود.»
معلّم عزیز، مدرسهی عزیز! رؤیاهای کودکم را قیچی نکنید. مراقب باشید شادی او در کارزار اوهام موفقیت و پیشرفت، قربانی نشود.
باغبانی لبخندهای شوقآمیز کودکان، رسالت بزرگی است که مدارس دارند.
مهمتر از هر آموزش و هنر دیگری. چیزی شبیه آنچه قیصر امینپور میگفت:
«زنگِ تفریح را که زنجره زد
باز هم در کلاس غوغا شد
هر یک از بچهها به سویی رفت
و معلم دوباره تنها شد
با خودش زیر لب چنین میگفت:
آرزوهایتان چه رنگین است
کاش روزی به کام خود برسید!
بچهها آرزوی من این است.»