زرهت را که درآوری
نسیم،
پیراهنت میشود
و چیزهایی را خواهی دانست
که هرگز فرشتگان نمیفهمند
زرهت را که درآوری
نیزهها شاید به رنگ خون تو شوند
اما خونت نیز
طعم شراب خواهد گرفت
زرهت را که درآوری
خواهی دانست:
زندگی به هر زخمی
گلگونهتر است
و چشمهای تو
بیشتر از خوشههایِ نارسِ انگور
متقاضی آفتابند
زرهها شاید
ضربهگیرِ زندگی باشند
اما
این زخمها هستند
که نورگیرند
در مویرگهایِ معصوم فرشتگان
سکوتی سپید نشسته است
قلب تو را اما
دویدنهای خونی سُرخ
نجات خواهد داد
فراموش میکنی، اما:
سَری که با باد نرود
سبز نخواهد ماند
(در تأثّر از فیلم «بالهای اشتیاق»، ساخته ویم وندرس، نوشته شد)