مستقیم نمیتوان در چشمهای خورشید خیره شد. اگر عاشق خورشید هستید به تماشای گلهای آفتابگردان بنشینید و سبزههای کمسالِ دامنهها را رعایت کنید. اگر عاشقِ خورشید هستید در آستانهی بلوغِ گندمزارها زانو بزنید و خوشههای رسیده را نوازش کنید.
آفتاب را مستقیم نمیشود بوسید، برگهای جوان را چرا.
نگاهی مشرکانه است که گمان کنیم میتوانیم از مسیری جز هستی، به خدا عشق بورزیم. از مسیری جز کوچههای جهان که به دستهای خداوند ختم میشوند.
نگاهی دوگانهنگر و مبتنی بر تفرقه است که گمان کنیم میتوان با پشت کردن به آدمی، به خداوند روی آورد. آنکه خواهشِ چشمانی دردمند را نمیبیند، چگونه به محضرِ نگاهِ خدا راه خواهد یافت؟ آنکه شُکوه شاعرانهی آوازِ قناریها را نمیشنود، چگونه به ساحتِ آوای خدا خواهد رسید؟
عشق ورزیدن به خدا از کوچههای خرامانِ طبیعت، از جادههای نوازش و انسان و از بزرگراه جستجوی آرمانهای روشن، میگذرد.
عشق ورزیدن به خدا از طریق عشق به آرمانها(حقیقت، زیبایی، خیر) و عشق به کائنات، محقق میشود.
اما اگر چنین است یعنی همهی انواع محبت و دوستی، به خدا ختم میشود؟ یعنی هر که به چیزی عشق میورزد، بیآنکه بداند یا بخواهد، مشغول عشقورزی به خداست؟
به نظر نمیرسد.
مگر آنکه آنچه متعلق محبت توست، نه صورتِ مادّی آن چیز، که روح ساری در آن باشد. مگر آنکه بتوانی همهی هستی را در چیزی که دوست میداری، ببینی و دوست بداری. مگر اینکه دریابی و استحضار داشته باشی که از ورایِ عشق به چیز یا کسی، به جانِ جهان، به شیرینی و شکوهِ جاری در رگِ هر چیز، عشق میورزی. مگر اینکه دریابی و حضور قلب داشته باشی که از طریق عشق به کودک هفتسالهات، در حالِ اعطایِ عشق به کلّ کودکان هفتساله و به تمامی آثار و جلوههای خدا هستی.
مگر وقتی از پسِ این اَشکالِ فریبا، در برابرِ آن بتِ عیّار و رازِ جادو، خضوع کنی.
عشق به خدا، عشق به آینههاست و جهان، سرتاسر، آینه است.
پیوست