اشتباه میکنی که فکر میکنی باهوش بودن زندگیات را سبز میکند.
آدرس را اشتباه دادهاند.
سبزی زندگی دلِ آبی میخواهد و سادگیِ شفّافِ کودکی.
زیرکی شاید برای تو نان و نام و مقامی بیاورد، اما نه هرگز طراوت زندگی.
تنها وقتی بتوانی مثل باغبانی صبور، دلانه و در کمالِ ملایمت به شمعدانیها آب بدهی و برای گنجشکها دانه بپاشی و دلیر و بیدلیل، دل ببازی به لبخندهای فریبا و نامانای گلها، باغات سبز میشود و چشمت ماه.
زیرکی در خُل و خالی بودن است.
لائوتسه میگفت:
«برای ساختن چرخ، محورها را به هم وصل میکنیم
ولی این فضایِ تهیِ میانِ چرخ است
که باعث چرخش آن میشود.
از گِل، کوزهای میسازیم،
این خالی درون کوزه است
که آب را در خود جای میدهد.
از چوب خانهای بنا میکنیم،
این فضای خالی درون خانه است
که برای زندگی سودمند است.
مشغول هستیایم
در حالی که این نیستی است که به کار ما میآید.»
خُل و خالی باشی بهتر است تا خمیده زیر خروارها آشفتگی ذهن.
کمرِ زندگیات راست نمیشود از بس که باهوشی...
خنگ خدا، سعدی میگفت:
«ز فکر اندیشهها زاید که آدم را بفرساید»
و من میگویمت:
سالها باهوش بودی کمنظیر
یک زمانی خِنگ شو، دولت بگیر
زان بپژمُردی که زیرک بودهای
در میان هستی و تَک بودهای
زیرکی بگذار، خِنگ و دَنگ شو
خالی از اندیشه و نیرنگ شو
اصلا اینحرفهای پریشان مرا فراموش کن. این جمله ویتگنشتاین را ببین چقدر دریاست:
«همیشه از بلندیهای بیبرگ و بارِ زیرکی به دشتهای سر سبزِ حماقت درآ»
باید با طلا نوشت.
عبور از زیرکی به حماقت کودکانه، راه رستگاری توست.