پرسشهایی هستند که با پاسخ، آرام نمیگیرند؛ با ورزیدن، قرار میگیرند.
یعنی پاسخشان حرف نیست، بلکه شیوهای زیستن است. ایراد ماست که گمان میکنیم میشود پرسشهای اساسی زندگی را پاسخ گفت. نه تنها لذت و معنا، که به گمان من جستجوی خدا نیز، کموبیش به همین شیوه است. اروین یالوم مینویسد:
{هر چه فرد بیشتر جویای خوشی باشد، شادی بیشتر از او میگریزد. این دید باعث شد فرانکل بگوید: «نمیتوان در پی شادی رفت؛ شادی از پی انسان میآید.» اَلِن واتس میگوید: «درست همان زمان که در جست و جویش هستی، از دستش میدهی.» پس لذت هدف نهایی نیست بلکه پیامد جست و جوی فرد برای معناست.
… هر چه بیشتر در پیِ لذت باشیم، بیشتر از ما میگریزد. فرانکل میگوید لذت محصول معناست و جست و جوی فرد باید به سمت معنا هدایت شود. من معتقدم جست و جوی معنا نیز به همین اندازه ضد و نقیض است: هر چه بیشتر با منطق و استدلال در جست و جوی آن باشیم، کمتر مییابیمش؛ پرسشهایی که فرد در برابر معنا مطرح میکند، همواره از پاسخها بیشتر عمر میکنند.
معنا را نیز مانند لذت باید از مسیری غیر مستقیم بجوییم.. احساس پُرمعنایی محصول تعهد است. تعهد منطقاً پرسشهای مهلکی را که از منظر کهکشانی بر میخیزد، رد نمیکند ولی موجب میشود این پرسش ها اهمیت چندانی نیابند. معنای این گفتهی ویتگنشتاین هم همین است که: «راه حل مسئلهی زندگی در پاک کردن مسئله است.»
با مرگ، آزادی و تنهایی باید مستقیماً گلاویز و دست به گریبان شد. ولی وقتی نوبت به پوچی میرسد، درمانگر باید به بیمارانش کمک کند از پرسش فاصله بگیرند: به جای غوطهوری در معضل پوچی، راه حل تعهد را برگزینند. پرسش دربارهی معنای زندگی همان طور که بودا اندرز داده،کمال نمیآورَد. باید در رودخانهی زندگی غوطهور شد و اجازه داد پرسش نیز به راه خود رَوَد.»} (روان درمانی اگزیستانسیال، دکتر اروین د. یالوم، مترجم دکتر سپیده حبیب، نشر نی)