عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

الاهیات بوسه

بابا بابا...


جان بابا؟


خدا چرا حرف نمیزنه با من؟


خدا بیشتر با بوسه حرف میزنه دخترم.


صورتمو می￵￶بوسه؟


نه، دلت رو.


کی میبوسه؟


هر وقت دوسش داشته باشی.


هر وقت باهاش قهر باشم نمیبوسه؟


خوب، میخواد به حال خودت باشی. آخه وقتی اوقاتت تلخه، بوسه کلافه￵￶ت میکنه.


من چی بابا، چطوری میتونم ببوسمش؟


تا حالا گلوی گل￵￶ها رو بوسیدی؟ با عشق که گلوی گلی رو بوس کنی، خدا رو بوسیدی.


یعنی گل￵￶ها خدا هستن؟


انگشتای خدا هستن.


خدا دلمو دوست داره یعنی؟


اگه نداشت که نمی￶بوسید.


آخه از کجا بدونم واقعنی بوسیده منو؟


وقتی لبخندات مهربون میشن، یعنی کسی دلت رو بوسیده و جز خدا کی میتونه دل آدمو ببوسه￷￵￷￵￷؟


خدا چه بویی داره؟


بوی ماه.


بابا؟


جان بابا.


بوی ماه رو میشه بوسید؟


آره که میشه. ترانه￶￵ی باران رو هم میشه بوسید تازه. و دلتنگی پنجره رو.


خدا چقدر نازکه پس.


آره. خیلی خیلی نازک. به نازکی یه بوسه.


پس ممکنه زودی بشکنه. چقدر سخت.


آره میشکنه. ولی اگه دوباره با عشق بهش لبخند بزنی، خوب میشه. 


بابا؟


جان بابا؟


چقدر دلم خوشبخته.


آره دخترم. بوسه￷￵های خدا دل آدمو خوشبخت می￶￵کنن.