عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

حقیقتِ خوب، حقیقتِ بد

اگر حقیقت، صِرفاً از آن رو که حقیقت است، خوب بود؛ لازم بود بکوشیم سرائر و خفایای همه را بدانیم. در حالی که می‌دانیم دانستن سرائر و خفایای انسان‌ها، گر چه بر دانایی ما می‌افزاید اما از روشنایی ما می‌کاهد.


اگر حقیقت، صِرفاً از آن رو که حقیقت است، خوب بود، لازم بود بکوشیم هر لحظه تمام اخبار ناگوار و مصیبت‌بار جهان به سمع و نظر ما برسد. در حالی که می‌دانیم اطلاع بی‌وقفه از این دست حقایق، جز تلخکامی و زمین‌گیری چیزی عاید‌مان نمی‌کند و اگر چه اطلاع از این اخبار، بر دانایی ما می‌افزاید اما از شیرینی زندگی ما می‌کاهد.


حقیقت و دانایی را در خدمت روشنایی(فضیلت) و شیرینی(خوشی) بخواهیم.


گر چه غالباً حقیقت به روشنی و شیرینی وفادارتر است، اما همیشه اینطور نیست.

نیت‌های بد، می‌توانند حقیقت‌جویی و حقیقت‌گویی را به یک ضدارزش تبدیل کنند. مثل کسی که دنبال مدارکی از زندگی شماست تا به نهادهای امنیتی یک ساختار سیاسی ناسالم تحویل دهد. یا کسی که با کندوکاو در گذشته‌ی شما می‌خواهد به حقایقی دست یابد که می‌توانند آبرو و حرمت اجتماعی شما را از بین ببرند.

پیامدهای مجموعاً بد هم می‌توانند حقیقت‌جویی و حقیقت‌گویی را به یک ضدارزش تبدیل کنند.

مثل پیگیری زیاده از حد اخبار دردناک و سوانح ویرانگر، مجموعاً به خرابی حال و ناخوشی شما می‌انجامد. (پیامدهای بدِ روان‌شناختی)

یا کنجاوی در سرایر و خفایای مردم که می‌توانند درون شما را انباشته از نفرت و یا کینه کنند.(پیامدهای بدِ اخلاقی)

یا تقریر حقایقی که می‌توانند زیان‌‌های جبران‌ناپذیری برای دیگران به بار بیاورند. مثل اینکه خبر مرگی را به کسی بدهید که می‌دانید شرایط روانی چنان شکننده و نامطلوبی دارد که احتمال خودکشی زیاد است. یا نشانی محل اقامت فردی را به یک جانی بدهید که می‌دانید قصد قتل دارد.(پیامدهای جبران‌ناپذیر برای دیگران)


البته که بالغ شدن درد دارد و باید رنج‌ها و زیان‌هایی را برای دستیابی به خوشی‌ها و سودهایی به جان خرید و صِرف اینکه دانستن حقیقت یا تقریر آن می‌تواند متضمن رنجی باشد، توجیه‌گرِ کناره‌گیری از حقیقت نیست.

اما بهتر است بپذیریم که حقیقت تا آنجا خوب و خواستنی است که مجموعاً به بهبود وضع و حال درونی ما و یا دیگران بینجامد و به تعبیر اپیکور: «سخن آن فیلسوف که رنجی از انسان را نکاهد پوچ و تهی است و همانند دارویی است که بیماری را از بدن نراند. در چنین دارویی سودی نیست و بدین قیاس سودی هم در فلسفه‌ای که از رنج فکری ما نکاهد وجود ندارد.»(به نقل از: فلسفه اجتماعی، ترجمه رضا صدوقی، انتشارات علمی و فرهنگی)