عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

"روزی که هرگز نیست"

روزی که اشک‌ها از تبار لبخندند

و خورشید با ابرها مهربانتر است.


روزی که دست‌ها نازکردن را از یاد نمی‌برند

و دلها می‌توانند هر وقت خواستند

بارانی شوند.


روزی که کودکان

پادشاهان جهانند،

ما

خواهران همدیگریم،

و مردگان می‌توانند

از درخت مزار خود

مراقبت کنند.


روزی که دریچه‌ها پیروز می‌شوند

و دیوارها به خاک می‌افتند.


روزی که کلمات من

قرار می‌گیرند

و شعر به گلوی پرندگان

باز می‌گردد.


روزی که هیچ خاطره‌ی روشنی

خاموش نمی‌شود

و هیچ بوسه‌ای

از جلا نمی‌افتد.


 روزی که فانوس‌ها

چیزی بدهکار آفتاب نیستند

و دشنه‌ها

برای همیشه به خواب می‌‌روند.


روزی که زخم ها بوسیده می‌شوند

و انسان‌ها برای لبخندهای یکدیگر

نذر می‌کنند.


روزی که ما همسایه‌ی خدا باشیم

و فرشتگان

از آن سجده تاریخی

خرسند باشند.


روزی که در تقویم چشمه‌ها 

هیچ روز تعطیلی نباشد.

کوه‌ها تنهایی خود را آفتابی می‌کنند،

و عشق

به ابدیت، نزدیک است.


روزی که ماه

دریا را آرام می‌کند

و ستاره‌ها حق ندارند

وقتی قرص ماه، کامل است

بمیرند.


روزی که سنجاب‌ها

روی شانه‌های ما

پناه می‌گیرند

و صدای ماهی‌ها

شنیده می‌شود.


روزی که برای خرید طلا

به دیدار گندم‌زارها

خواهیم رفت

و باد

تنها کاری که می‌کند

بازی کردن با موهای ماست.


روزی که "غم،

تبسم پوشیده‌ی گیاهان نیست"

زنبورها گاهی

برای خرس‌ها مهمانی می‌گیرند

و چشمان ما در امتداد اقاقی‌ها

سبز می‌شود.


روزی که مادرم

به جوانی آن عکس قدیمی

باز خواهد گشت

و می‌تواند برای گاوهای زرد

ناز کند.


روزی که من هم می‌توانم

دست‌های خسته‌ام را

به بشارت گلدانی خالی بسپارم

و امیدوار باشم

در بهاری دیگر 

گل خواهم داد.


روزی که صبح

در خواب خدا بیدار می‌شویم

و شب با دعای درختان

به خواب بر می‌گردیم.


آن روز شاعران می‌توانند

بازنشسته شوند.


۱۹ تیر ۹۶؛ صدیق قطبی