فیلسوف با حقیقت و واقعیت کار دارد.
چرا که حقیقت
جز انطباق با واقعیت نیست.
شاعر با خیال و افسانه کار دارد
و از خیالی
افسانه میشود.
زیبایی
از مواجههی خیالآمیز با واقعیت
پدید میآید.
رودها هستند
رگها هم هستند.
اما تنها شاعرانند
که رودها را رگهای خود میکنند
من فکر میکنم
خورشید هم از اینهمه بیداری
خسته میشود
و گاهی دلش میخواهد
سرش را روی سینهی ماه بگذارد
و بخوابد
من فکر میکنم
خورشید نباید
وقت گردافشانی گلها
بیدار باشد.
گلها هم
حریم خصوصی دارند.