حال درخت را از من بپرس
درست وقتی فرسنگها بالاتر
هیچ ابری نیست.
حال نسیم را از من بپرس
درست وقتی برای درختها
برگی باقی نگذاشته است
زمستان.
حال پرستو را از من بپرس
درست وقتی که راه بازگشت را
گم کرده است
حال پرنده را از من بپرس
درست وقتی خندهای بر لب ندارد
باغ.
حال شعر را از من بپرس
وقتی هنوز چشمها صبحی ندیدهاند
و به خانه باز میگردد
شب.