عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

چگونه خدایی نکنیم؟

مهترین لازمه و ثمره‌ی «توحید» که زیربنایی‌ترین نگرش قرآنی است، این است که ما انسان‌ایم؛ خدا نیستیم و نباید خدایی بکنیم. نه شأن خدایی به کسی بدهیم و نه برای خودمان شأن خدایی قایل باشیم:


«قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ»(آل‌عمران/۶۴)؛ بگو: اى اهل کتاب، بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد.


چنین نگرشی از توحید و عبادت، یاری‌گرِ آزادی باشد. نه تنها پذیرای خداییِ دیگران نباشیم، که خود نیز از اینکه خداگونه با ما رفتار شود، ابا کنیم 


از حمدون قصّار پرسیدند که: «بنده کیست؟» گفت: «آن که نپرستد و دوست ندارد که او را بپرستند.»(تذکرة‌الاولیا)


اگر همه بپذیریم که انسان‌هایی برابریم، نه همدیگر را داوری می‌کنیم و نه می‌کوشیم با اعمال زور و سلطه، یکدیگر را به بند بکشیم. اعمال زور و قدرت نامشروع بر دیگری خدایی کردن است. اینکه بخواهیم کسی را تحت سلطه و اقتدار خود درآوریم، بیانگر نگاهی فرادستانه و از بالا است که با برابری انسانی نمی‌سازد.


بارها در قرآن آمده است که مأموریت پیامبر(ص) تنها بلاغ و تذکار است و حساب‌رسی بر عهده‌ی خدا و شأن اوست: (فإنّما علَیکَ البلاغُ و عَلَینا الحِسابُ/رعد:۴۰). 


بارها قرآن تأکید کرده که پیامبر تنها بشیر و نذیر است و نباید خود را وکیل، حفیظ، مُسیطّر و چیره بر دیگران تلقی کند: (وما جَعَلنَاکَ علیهم حَفیظاً و ما أنتَ عَلَیهِم بِوَکیلٍ/انعام:۱۰۷) 


گفته شده همگان در امور خیر شتاب بگیرند: (فَاستَبِقُوا الخَیرَات/بقرة:۱۴۸) و در امور خیر یکدیگر را سفارش کرده و یاری دهند: (تَواصَوا بِالحقّ/عصر:۳، تَواصَوا بِالمَرحَمَة/بلد:۱۷، تَعَاوَنُوا عَلی البِرِّ وَ التَّقوی/مائده:۲) و داوری نهایی را به خداوند محوّل کنند: (إلی اللهِ مَرجِعُکُم جمیعاً فینبّئکم بما کنتم فیه تختلفون/مائده:۴۸)


 قرآن به پیامبر می‌گوید اینکه چه کسی شایسته‌ی عذاب و یا پاداش است مربوط به تو و مأموریت تو نیست: (لَیسَ لَکَ مِنَ الأمرِ شَیءٌ أو یَتُوبَ عَلَیهِم أو یُعذِّبَهُم/آل‌عمران:۱۲۸). موسی در پاسخ به فرعون که پرسیده بود حال نسل‌های پیشین چگونه است می‌گوید پرداختن به آن شأن خداوند است و نه مأموریت من: (قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى* قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسی/طه:۵۱و۵۲)


نه تنها داوری نهایی در خصوص انسان‌ها خاص خداوند است که اِعمال قدرت و الزام نیز شأنی خدایی است و آدمیان حق ندارد همدیگر را به کاری الزام یا اکراه کنند: (أنُلزِمُکُمُوهَا و أنتُم لَها کَارِهُونَ/هود:۲۸؛ أفَأنتَ تُکرِهُ النّاسَ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنینَ/یونس:۹۹)


اگر به این مجموعه آیات به دقت نگریسته شود، معلوم می‌گردد که داوری کردن و اعمال قدرت و اکراه، شأن انسانی نیست و آنان که دلبسته‌ی توحید هستند نباید برای خود یا دیگری چنین شأنی قایل باشند. 


آنکه موحد است نه دیگری را داوری می‌کند و نه کسی را به کاری الزام یا اکراه می‌کند و این دو را شأن خدایی می‌داند. دلبسته‌ی توحید، به دیگران نیز اجازه نمی‌دهد او را بر کاری الزام یا اکراه کنند. این نگاه به توحید و عبادت خدا است که می‌تواند با آزادی و آزادگی در آشتی باشد.


احمدخضرویه می‌گوید:


«تمام بندگی در آزادی است ودر تحقیق بندگی، آزادی تمام شود.»(تذکر‌ة‌الاولیا)


جنید بغدادی را گفتند: «بنده کیست؟» گفت: «آنکه از بندگی کسان دیگر آزاد بود.»(همان منبع)


شیخ ابوسعید ابوالخیر را درویشی سؤال کرد:


«یا شیخ بندگی چیست؟» شیخ ما گفت: «خَلَقَکَ اللهُ حُرّاً کُن کَمَا خَلَقَکَ. خدایت آزاد آفرید آزاد باش.» گفت: «یا شیخ سؤال من از بندگی است.» شیخ گفت: «ندانی تا از هردو کون آزاد نگردی بنده نشوی»(اسرارالتوحید، محمدبن‌منور)


ابوالعباس قصّاب گفته است:


«تا آزاد نباشی، بنده نگردی.»(همان)


عین القضات همدانی هم می‌‌گوید: 


«تا بنده نشوی، آزادی نیابی.»(تمهیدات)


مولوی بر همین مبنا، دست آوردِ مهم انبیاء را آزادی می‌داند:


چون به آزادی نبوت هادی است

مؤمنان را ز انبیا آزادی است

(مثنوی/دفتر ششم)


بیایید در این اساسی‌ترین آموزه دینی‌ تأمل کنیم و یکدیگر را نپرستیم.