عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

شادیِ پاک

شادی پاک آن است که به خود ننازیم. شاد از این باشیم که از باران رحمتش نصیبی بُرده‌ایم و توفیق و فرصتِ طاعت و عبادت یافته‌ایم. اگر از این منظر، پس از انجام عبادت و طاعت، شاد شدیم، شادیِ پسندیده و مطلوبی خواهد بود. اما اگر در انجام عبادت، «اثبات خود» را دیدیم و به اراده و عزم و نکویی خود نظر کردیم و شاد «از خود» و نه «به او» شدیم، این شادی نامطلوب و بدعاقبت است. 
ابن عطاء‌سکندری گفته است:

«لاَ تُفْرِحْک الطَّاعَةُ لأَنَّهَا بَرَزَتْ مِنْک، وَافْرَحْ بِهَا لأَنَّهَا بَرَزَتْ مِنَ اللهِ إِلَیک "قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِک فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِّمَّا یجْمَعُونَ".»
«طاعت، دل‌خوش و شادت نکند، از آن‌رو که از جانب تو سر زده است؛ بلکه به آن از این روی شادمان باش که از جانب خداوند به تو موهبت شده است. "گو به فضل و رحمت خداوند باید شاد و دلخوش شوند؛ چرا که آن از هر آنچه گرد می‌آورند، بهتر است."/یونس:۵۸»

ابوسعید ابوالخیر می‌گوید:
«به فضل خدا باید نازید، و به رحمت او سر باید فراخت، نه به فضل خویش. هر گه خواهی که بنازی، به بالا برنگر، در خویشتن منگر، بدو ناز، که شاید بدو نازی."به تو نازم که من این ره ز تو آموخته‌ام"(مجالس عارفان، تحقیق و تصحیح اکبر راشدی‌نیا)

در ادبیات قرآنی «فرح: شادی» در دو قسمِ نکوهیدنی و ستودنی تعریف شده است.

در جایی از قرآن می‌خوانیم که مؤمنان زمان قارون، خطاب به وی می‌گفتند: «لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْفَرِحِینَ»(قصص:۷۶) شادى مکن که خدا شادى‌‏کنندگان را دوست نمى‌‏دارد.

اما با تتبع در سایر آیات قرآنی معلوم می‌شود که شادیِ نکوهیده، شادی‌است که شانه به شانه‌ی فخر و مباهات و نخوت به وجود می‌آید. شادی‌ای است ناشی از غفلت از حضور خداوند و اعتماد و اتکا به توانمندی‌های عاریتی خویشتن.

«وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»(هود:۱۰)و اگر پس از محنتى که به او رسیده نعمتى به او بچشانیم حتما خواهد گفت گرفتاری‌ها از من دور شد بى‌‏گمان او شادمان و فخرفروش است.

شادیِ ستودنی و توصیه شده، شادی حاصل از رحمت و فضل خداوند است:

«قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِک فَلْیفْرَحُواْ هُوَ خَیرٌ مِّمَّا یجْمَعُونَ»(یونس:۵۸) بگو به فضل و رحمت‏‌ خداست که [مؤمنان] باید شاد شوند و این از هر چه گرد مى‏‌آورند، بهتر است.

با نظر بر این آیات می‌توان نتیجه گرفت که نفسِ شادی مذموم نیست بلکه شادی غافلانه و گسسته از خدا که با غفلت از خداوند حاصل می‌شود، نکوهیده است و شادی مؤمنانه یا شادی‌ای که محصول ذکر خداوند و اتصال به آن فراخنایِ بی‌پایان است، ستودنی و خداپسند است. عارفان فرهنگ ما، سرمستِ از این نوع شادی بوده‌اند. 

ابن‌سینا می‌گوید:
 «عارف‌ همیشه‌ شاد و گشاده‌روی و خندان‌ باشد. از روی فروتنی‌، فرومایه‌ را چنان‌ بزرگ‌ می‌دارد که‌ بزرگوار گرانمایه‌ را و انبساط‌ و شادمانی او با گمنام‌ ناشناس‌ همچنان‌ باشد که‌ با نامدار بزرگ‌ و شناخته‌. و چگونه‌ شاد نباشد؟ در حالی که‌ او به‌ خدا و به‌ همه‌ چیز خرم‌ باشد؛ زیرا که‌ در همه‌ چیز‌ها خدا را می‌بیند و او چرا همه‌ را یکسان‌ و برابر نداند؟ در حالی که‌ همه‌ نزد وی برابرند از آن‌ جهت‌ که‌ همه‌ اهل‌ رحمت‌اند و به‌ باطل‌ مشغول‌...!»(الاشارات والتنبیهات، ابن‌سینا)

خواجه عبدالله انصاری گفته است:
«الهی صحبت تو همه شادی است و ایام آن همه عید.»(از هرگز و همیشه‌‌ی انسان، از میراث عرفانی خواجه عبدالله انصاری)
«الهی شادم شادم شادم که نه به خویشتن به تو افتادم»(همان)

بهاء‌ولد می‌گوید:
«ای الله، هر جزو مرا به انعامی به شهر خوشی و راحتی برسان و هزار دروازه‌ی خوشی بر هر جزو من بگشای. راه راست آن باشد که به شهر خوشی برساند، و راه کژ آن باشد که به شهر خوشی نرساند.»(معارف بهاء ولد)
«بیمار گونه بودم. یاران را گفتم: هر حالت مرا خوشیِ دیگر است. بیماری‌ام را خوشی دیگر است، صحتم را خوشی دیگر است. سفرم را خوشی دیگر است، حضرم را خوشی دیگر است.
حالت رسوا شدنم را خوشی دیگر، تنها بودنم را خوشی دیگر. من در اغلب احوال خوش‌دل باشم.»(همان)

شمس تبریزی هم گشادگی و فراخنایی عالم ایمان را دریافته و مبتهجانه می‌گوید:
«عالم حق فراخنایی است، بسطی بی‌پایان عظیم.»(مقالات شمس)
همو گفته است: «عالمِ الله نور در نور، لذت در لذت، فرّ در فرّ، کرم در کرم است.»(همان)

مولانا که شادجان‌ترین عارف فرهنگ ماست می‌گوید:

«جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن
آنکه آموخت مرا همچو شکر خندیدن
گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن»

شادی پاک آن است که در آن اثبات خود نبینیم!