عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

گونه‌ای مسلمانی(۴)

همهمه‌ای بود. رحل‌های گشوده و صدای زیر و بلند معتکفانی که بی‌وقفه قرآن می‌خواندند و حاصل ناخواسته‌ی هم‌آوایی‌شان، شکوهی به مسجد می‌داد. ماه که رمضان باشد و روز، جمعه؛ پیداست که چنین جذبه و شوری باشد. همه سعی می‌کردند در دقایق باقی‌مانده تا افطار، یک جزء مقرر روزانه را بخوانند تا هر طوری شده پایان ماه روزه، یک دور ختم کرده باشند. 
غلبه‌ی کمّیّت بود.

شیخ احمد بخارایی دقایقی مانده به اذان وارد مسجد شد. بدون اینکه نماز تحیة‌المسجد بخواند گوشه‌ای نشست و غریبانه به زمزمه‌های مویه‌ناک و پیوسته نمازگزاران، گوش کرد. 

اذان دادند و پس از افطار مختصری، اقامه شد. صف نماز که بسته شد، یکی از نمازگزاران که خواسته بود تلاوت قرآنش را تمام کند و بعد به نماز بپیوندد، با هول و شتاب خود را به وسط صف رساند و هر طوری شده پشت امام برای خود جایی باز کرد. 

نماز که تمام شد شیخ احمد رو به نمازگزاران کرد و گفت:

قرائت قرآن خوب است، اما خوبتر آنکه قرآن شما را بخواند. یعنی خودتان را در آینه‌ی قرآن، تماشا کنید. «ز قرآن پیش خود آیینه آویز!». در سوره‌ی قصص خواندیم و فراموش کردیم که: «تلکَ الدارُ الآخرةُ نجعلُها لِلذین لا یُریدُونَ عُلوّاً فی الارضِ... سرای آخرت از آن کسانی است که به دنبال برتری‌جویی در زمین نیستند.»

این آیه را بخوانید و رد نشوید. خودتان را عرضه کنید و در این میزان، بسنجید. هر کسی خود را معاینه کند و با کند و کاو در خود ببیند که چقدر برتری‌طلب است. تمنّای «علوّ» و هوس برتری‌ که مانع رستگاری است چه معنایی دارد؟ بهتر است برای فهم حقیقت «علوّ» به یکی از مهمترین نمونه‌های آن مراجعه کنیم: فرعون. قرآن می‌گوید فرعون اهل «علوّ» بود: إنه کانَ عَالیاً من المُسرفین / إنّ فرعونَ عَلا فی‌الارضِ...

فرعون خود را عالی‌رتبه‌تر از دیگران می‌دانست. دیگران را خفیف و خوار می‌دید: فاستخف قومَه... آن‌ها را کم‌خرد و سبک‌فکر می‌دانست و فرمانبَر و مطیع می‌خواست: فاستَخفَّ قومَه فأطاعوه... موسی را هم که می‌خواست نفی کند همین موضع را داشت: «أمْ أَنَا خَیْرٌ مِّنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ... من بهترم یا این مردِ فرومایه که نمی‌تواند فصیح حرف بزند.» آخر می‌دانید که موسی گاهی زبانش بند می‌آمد. فرعون همین عارضه را دستمایه‌ی تحقیر موسی کرد. 

حقیقت فرعونی همین است که آدم خود را ویژه‌تر و سرتر از دیگران بداند. فرعون می‌گفت: ما أُریکُم ألا مَا أری... یعنی صلاح شما همانی است که من می‌گویم. علّو، برادران من، یعنی همین. اینکه مستبد باشی. خود را بلندرتبه‌تر از دیگران بدانی. خدا به ما می‌گوید سرای آخرت از آن کسانی که اهل علوّ، برتری‌طلبی و استبداد نیستند. نمی‌خواهند بر دیگران تحکم کنند. 

با توجه به اینکه فرعون بارزترین مصداق علوّ‌طلبی است، راه نجات ما این است که شبیه فرعون نباشیم. تأمل کنیم که فرعون چه روحیات و صفاتی داشت، ما از آن کناره بگیریم. آخر می‌دانید که عرفا به ما می‌گفتند موسی و فرعون را در درون خودتان جستجو کنید. ببینید چه اشتراک و شباهتی با فرعون دارید، آن را بخشکانید. 

موسی و فرعون در هستیّ توست
باید این دو خصم را در خویش جُست

می‌گفتند در همه‌ی ما ظرفیت فرعون شدن هست، اما کم پیش می‌آید که امکانات بیرونی همراهی کنند و فرعون ما به فعلیت چشمگیری برسد. به بیان مولانا، همه‌ی ما آتش فرعونی، یعنی همان آتش برتری جویی، تحکم‌ و استبداد، داریم؛ اما هیزم کافی برای اشتعال وجود ندارد.

آنچه در فرعون بود اندر تو هست
لیک اژدرهات محبوس چه است
آتشت را هیزم فرعون نیست
ور نه چون فرعون او شعله‌زنی‌است
گر بیابد آلت فرعون او
که به امر او همی رفت آبِ جو
آنگه او بنیاد فرعونی کند
راه صد موسی و صد هارون زند

مراقب آتش فرعونی‌تان باشید. وقتی شعله‌هایش کوچک است، خاموشش کنید.

برتری‌طلبی و علوّ را باید از رفتارهای ریز و خُرد مانع شد. مثل اینکه تصور کنید شما استحاق بیشتری دارید که اذان بگویید، یا امامت کنید، یا در صف اول نماز و یا در پشت سرِ امام بایستید. 

برادران من، بیایید مراقب فرعونی‌های‌مان باشیم.

خدا از ما خواسته قرآن را با تدبرّ و تذکر بخوانیم: لِیَدّبّروا آیاته و لِیَتَذَکّر اولوالالباب. بیایید هرگز آیه‌ای را بدون تدبر و تذکر، بدون اندیشه و بیداری نخوانیم. بیایید جوری قرآن بخوانیم که قرآن نیز ما را بخواند. بیایید تا نماز مغرب فردا، فقط و فقط به این آیه فکر کنیم و خودمان را در آینه‌ی آن تماشا کنیم:

«تلکَ الدارُ الآخرةُ نجعلُها لِلذین لا یُریدُونَ عُلوّاً فی الارضِ و لا فساداً و العاقبةُ لِلمتقین»