روایت قرآنی میگوید «دو فرزند آدم»، و نامی از قابیل و هابیل در بین نیست. از طرفی احتمالاً این دو آدمیزاد، تنها دو آدمیزادند و نه ضرورتاً پسران آدم و حوا. قرآن مواضع متعددی خطاب به نوع انسان میگوید: یا بنی آدم... (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ...) روشن است که منظور فرزندان مستقیم آدم و حوا نیستند، بلکه کل بشر مُراد است. اینجا هم سخن از دو انسان است و آنچه میانشان گذشته است(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ...). با همهی این احوال، بیایید فرض کنیم که این دو آدمیزاد قصهی ما، همان هابیل و قابیل معروفاند. دو پسرِ حکایتآفرینِ آدم و حوا. پدر و مادر دوستداشتنی و جستجوگر ما.
قرآن روایت میکند که هابیل و قابیل، قربانیای به درگاه خدا پیشکش میکنند. قربانی هابیل قبول میشود، و قربانی قابیل، ردّ. قابیل سراسر خشم میشود و بی مقدمه و حاشیه میگوید: قطعاً و حتماً میکُشمت! آخر هم تهدیدش را عملی میکند و با کشتن یک انسان بیگناه، میشود تبهکار و بدفرجام.
همیشه بدِ قصه قابیل بوده است. البته آنچه قابیل کرد، حقیقتاً بد و نکوهیدنی است. اما آیا رفتار و رویهی هابیل، سراسر قابل دفاع است؟ آیا هابیل نمیتوانست بهتر عمل کند؟
مطابق روایت قرآن، هابیل در برابر تهدید به قتل قابیل میگوید: «خدا فقط از تقواپیشگان میپذیرد. اگر دست خود را به سوى من دراز کنى تا مرا بکشى من دستم را به سوى تو دراز نمیکنم تا تو را بکشم چرا که من از خداوند پروردگار جهانیان میترسم. من میخواهم تو با گناه من و گناه خودت [به سوى خدا] بازگردى و در نتیجه از اهل آتش باشى و این است سزاى ستمگران»(مائده:۲۷ تا ۲۹)
در رفتار هابیل نوعی انفعال همراه با خودخواهی دیده میشود. میگوید میخواهم تو مرا بکشی تا گناهان مرا نیز عهدهدار شوی و نهایتاً اهل دوزخ گردی.
بیایید فرض کنیم در برابر خشم قابیل از قبولی برادر و مردودی خود و نیز عزم به قتل او، هابیل میگفت:
برادر عزیزم، من نیز از اینکه قربانیات پذیرفته نشده محزونم. ضمن اینکه دنیا که به آخر نرسیده، شاید دفعهی بعد قربانی تو پذیرفته شود و قربانی من مردود. پذیرش قربانی من ممکن است از روی آزمون و ابتلا باشد، پس باید مراقب باشم دچار عُجب و خودپسندی نشوم. اصلاً دنیا سرای امتحان است و هزار بالا و پایین دارد؛ از کجا معلوم پذیرش یک عمل من به این معنا باشد که من از تو خوبتر و پارساتر باشم.
برادر عزیزم، وسوسهی کُشتن مرا از سرت بیرون کن. من دوستت دارم و دلم نمیخواهد با کشتن من، گناهان مرا نیز بر تو بار کنند و عاقبت سختی داشته باشی. من نخواهم گذاشت که مرا بکشی، چرا که بدفرجامیات را نمیخواهم. باور کن با کُشتن من هم دلت آرام و قرار نمیگیرد. بیا یاور هم باشیم تا من بر عُجب و خودپسندی غلبه کنم و تو بر خشم و حسد. ما با هم برادریم. شادی من شادی توست و غم تو، غم من...
برادر خوبم، قابیل! قبول یا ردّ یک عمل که معیار و ملاک نیست. هنوز با خدا کارها داریم. دستت را به من بده، بیا راه را با هم طی کنیم.
[قرآن تنها داستان این دو فرزند آدم را روایت کرده و با اینکه قابیل را نکوهش کرده، اما بر رفتار هابیل هم صحّه نگذاشته است. با این توضیح، ارزیابی انتقادی واکنش و موضع هابیل، تضادی با روایت قرآنی ندارد.]