عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

تنها قابیل مقصّر بود؟

روایت قرآنی می‌گوید «دو فرزند آدم»، و نامی از قابیل و هابیل در بین نیست. از طرفی احتمالاً این دو آدمیزاد، تنها دو آدمیزادند و نه ضرورتاً پسران آدم و حوا. قرآن مواضع متعددی خطاب به نوع انسان می‌گوید: یا بنی آدم... (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ...)  روشن است که منظور فرزندان مستقیم آدم و حوا نیستند، بلکه کل بشر مُراد است. اینجا هم سخن از دو انسان است و آنچه میان‌شان گذشته است(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ...). با همه‌ی این احوال، بیایید فرض کنیم که این دو آدمیزاد قصه‌ی ما، همان هابیل و قابیل معروف‌‌اند. دو پسرِ حکایت‌آفرینِ آدم و حوا. پدر و مادر دوست‌داشتنی و جستجوگر ما. 


قرآن روایت می‌کند که هابیل و قابیل، قربانی‌ای به درگاه خدا پیشکش می‌کنند. قربانی هابیل قبول می‌شود، و قربانی قابیل، ردّ. قابیل سراسر خشم می‌شود و بی مقدمه و حاشیه می‌گوید: قطعاً و حتماً می‌کُشمت! آخر هم تهدیدش را عملی می‌کند و با کشتن یک انسان بی‌گناه، می‌شود تبه‌کار و بدفرجام.

همیشه بدِ قصه قابیل بوده است. البته آنچه قابیل کرد، حقیقتاً بد و نکوهیدنی است. اما آیا رفتار و رویه‌ی هابیل، سراسر قابل دفاع است؟ آیا هابیل نمی‌توانست بهتر عمل کند؟


مطابق روایت قرآن، هابیل در برابر تهدید به قتل قابیل می‌گوید: «خدا فقط از تقواپیشگان می‌پذیرد. اگر دست ‏خود را به سوى من دراز کنى تا مرا بکشى من دستم را به سوى تو دراز نمی‌‌‏کنم تا تو را بکشم چرا که من از خداوند پروردگار جهانیان می‌ترسم. من می‌خواهم تو با گناه من و گناه خودت [به سوى خدا] بازگردى و در نتیجه از اهل آتش باشى و این است‏ سزاى ستمگران»(مائده:۲۷ تا ۲۹)


در رفتار هابیل نوعی انفعال همراه با خودخواهی دیده می‌شود. می‌گوید می‌خواهم تو مرا بکشی تا گناهان مرا نیز عهده‌دار شوی و نهایتاً اهل دوزخ گردی. 

بیایید فرض کنیم در برابر خشم قابیل از قبولی برادر و مردودی خود و نیز عزم به قتل او، هابیل می‌گفت:


برادر عزیزم، من نیز از اینکه قربانی‌ات پذیرفته نشده محزونم. ضمن اینکه دنیا که به آخر نرسیده، شاید دفعه‌ی بعد قربانی تو پذیرفته شود و قربانی من مردود. پذیرش قربانی من ممکن است از روی آزمون و ابتلا باشد، پس باید مراقب باشم دچار عُجب و خودپسندی نشوم. اصلاً دنیا سرای امتحان است و هزار بالا و پایین دارد؛ از کجا معلوم پذیرش یک عمل من به این معنا باشد که من از تو خوب‌تر و پارساتر باشم.

برادر عزیزم، وسوسه‌ی کُشتن مرا از سرت بیرون کن. من دوستت دارم و دلم نمی‌خواهد با کشتن من، گناهان مرا نیز بر تو بار کنند و عاقبت سختی داشته باشی. من نخواهم گذاشت که مرا بکشی، چرا که بدفرجامی‌ات را نمی‌خواهم. باور کن با کُشتن من هم دلت آرام و قرار نمی‌گیرد. بیا یاور هم باشیم تا من بر عُجب و خودپسندی غلبه کنم و تو بر خشم و حسد. ما با هم برادریم. شادی من شادی توست و غم تو، غم من...

برادر خوبم، قابیل! قبول یا ردّ یک عمل که معیار و ملاک نیست. هنوز با خدا کارها داریم. دستت را به من بده، بیا راه را با هم طی کنیم.


[قرآن تنها داستان این دو فرزند آدم را روایت کرده و با اینکه قابیل را نکوهش کرده، اما بر رفتار هابیل هم صحّه نگذاشته است. با این توضیح، ارزیابی انتقادی واکنش و موضع هابیل، تضادی با روایت قرآنی ندارد.]