عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

گونه‌ای مسلمانی (3)

نماز صبح که تمام می‌شود، رو به ما می‌کند و می‌خواند: «والضحی واللیل إذا سجی ما ودعک ربک و ما قلی...». بعد نفس بلندی می‌کشد و می‌گوید:


«خوبانِ عزیز! اگر بنا بود تنها به یک چیز غبطه بخورم، به احساسی غبطه می‌خوردم که محمد مصطفی پس از شنیدن این آیه تجربه کرد. چه شکوهی دارد که بشنوی خدا به تو می‌گوید نه رهایت کرده و نه بر تو خشم گرفته. چه سعادت بلندی است این اطمینان که فراموش نشده‌ای و از نظر نیفتاده‌ای. مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى... خدا می‌داند پیامبر چه ذوقی کرده با شنیدن این بشارت و کبوتر روحش چه بالی گشوده و سپس در چه اطمینان و سکونی آرام گرفته است.


چهره‌ی مژده‌دیده‌ی پیامبر با شنیدن این آیه احتمالاً شبیه حال نوزادی است که از شیر خوردن سیر شده و در حالی که قطراتی از شیر حوالیِ لب و دهانش پیداست، روی سینه‌ی مادر به خوابی نرم رفته است.


آدمی‌زاد برای ادامه‌ی زندگی به بشارت نیاز دارد. مبشّر و بشیر باشید. کاری کنید تا نگاه‌تان و لبخندتان، حضورتان و کلام‌تان، سکوت‌تان و سکون‌تان، حاوی بشارت باشد. وقتی دل‌تان از محبت سبز شود، وقتی نگاه‌تان بی‌غبار باشد، وقتی کلام‌تان عاری از تشویش باشد، آن‌وقت است که حضورتان بشارت است، سکینه است. برای همدیگر، در جلوت و خلوت، دعا کنید. آرزو‌های خوب کنید. نه با شتاب و تصنع و شرم. نه. چشم در چشم هم بدوزید و زیباترین آرزوها را برای هم به زبان بیاورید. تجربه کنید. حتماً آن بشارت ایمنی‌بخش، منتشر خواهد شد. حضرت منّان به پیامبرش می‌گفت وقتی صدقات و بخشش‌های مالی مسلمانان را تحویل می‌گیری برای‌شان دعا کن، چرا که دعا کردن تو مایه‌ی تسلّی و تسکین آنهاست:  وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ

بیایید برای یکدیگر، مظهر بشارت خدا باشیم. با حضور، محبت، آمرزش و لبخندمان. با دعاها و آرزوهای‌مان.»


شیخ احمد بخارایی انگار که بوی پیراهن یوسف را شنیده باشد، یکپارچه شور و شیرینی شده است. هر چه که از بشارت می‌گوید انگار چراغی در چشم‌هایش متولد می‌شود. به ساعت نگاهی می‌اندازد و اشتیاق فوّارش را مهار می‌کند. با دعایی جلسه را تمام می‌کند:

آرزو می‌کنم حضور و وجودتان، سرتاسر، بشارت باشد.