میگفت «گاه در رگِ یک حرف، خیمه باید زد». «راز و نیاز» و نیز «سوز و نیاز»، از آن حرفهاست. چه ژرفنگری و خلاقیتی داشته آنکه برای نخستین بار تعبیر «راز و نیاز» را به کار بُرده است. چه برابرگزینی ذوقورانهای است برای نیایش و مناجات. چه نبض تپندهای دارد این تعبیر: راز و نیاز کردن.
عرض راز و اظهار نیاز.... زیباترین تصویری که میشود از مکالمهی انسان با خدا، به دست داد. راز و نیاز در مقام محرمیت، صمیمیت و انس، معنا پیدا میکند. جایی که دلت را باز میکنی و همهی رازها و مگوهایت را، خارخار انکارها و تردیدها و همهی نیازها و تمناهایت را با او واگویه میکنی. وقتی با او انس گرفتهای، وقتی نیایش راستین رخ داده است که رازهایت را گفته باشی و نیازت را به کرشمههای نازآلود او اظهار کرده باشی. رازت، که تردیدها و انکارهای توست و نیازت، که شناوری در رازناکی او.
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
-
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
-
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
-
زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من
گویی غرض از همهی این تکاپوها رسیدن به مقام سوز و نیاز است. جایی که خُماری استغنا از سر بپرد و به شکستگی، شکنندگی و نیازمندی خود آگاه شویم. حافظ میگفت راهی که به دارالسلام میرود، راه نیاز است و تنها «شکستهدلی» است که در کوی یار، اعتبار دارد:
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
شمس تبریز میگوید:
«زیره به کرمان بری چه قیمت و چه نرخ و چه آب روی آرد؟ چون چنین بارگاهی است، اکنون او بینیاز است تو نیاز ببر، که بینیاز نیاز دوست دارد، به واسطهی آن نیاز از میان این حوادث ناگاه بجهی»
و میگوید:
«آب دیده بیآن نیاز، و نماز بینیاز، تا لب گور بیش نرود؛ از لب گور باز گردد با بازگردندگان. آنچه با نیاز بود در اندرون گور در آید، و در قیامت با او بر خیزد و همچنین تا بهشت و تا به حضرتِ حق، پیش پیشِ او میرود.»(مقالات شمس)
از بایزید بسطامی نقل است که: به سینهی ما آواز دادند که: «ای بایزید! خزاین ما از طاعت مقبول و خدمت پسندیده پُر است. اگر ما را میخواهی چیزی بیاور که ما را نبود.» گفتم: «خداوندا! آن چه بود که تو را نباشد؟» گفت: «بیچارگی و عجز و نیاز و خواری و شکستگی»(تذکرةالاولیا)
هم او گفته است: «به همهی دستها درِ حق بکوفتم؛ آخر تا به دست نیاز نکوفتم، نگشادند؛ و به همهی زبانها بار خواستم، تا به زبان اندوه بار نخواستم، بار ندادند. به همهی قدمها به راه او برفتم، تا به قدم ذلّ نرفتم، به منزلگاه عزت نرسیدم.»(منبع پیشین)
و گفته است: «بهتر از نیاز صیدی ندیدم و بهتر از عجز چیزی ندیدم.»(منبع پیشین)
ابوبکر شبلی نیز گفته است: «عصا کِشِ من نیاز است.»(منبع پیشین)
از خوبیهای ایمان به خدا این است که امکان رازگویی و نیازآوری را فراهم میکند.