+ خدایا تو کجایی؟ در این وانفسای آکنده از وحشت، در این واویلای فریاد، تو کجایی؟
کجایی اگر در کنار گریه و فغانِ این کودک هراسخورده، نیستی؟ جهان تو هنوز هم زیباست؟ تو هنوز هم جمیلی؟ یا لطیف! لطفِ تو چرا دیر میکند؟ کدام ابرهای تیره، شمایل لطیف تو را از ما میپوشانند؟
- من در پرسشهای توأم، در تردیدهای تو، در تمناهای روشن تو! من در کنار تو رنج میکشم. دوشادوش تو، هروله میکنم و همنفس با تو، فریاد میزنم. من با چشمهای تو، اشک میریزم. من تنها میتوانم دلت را ببوسم. دلت را به من بسپار. برای من، مهیّا باش.