جایگاه کانونی «ایمان» در دین اسلام سبب شده است که بحث و نظرهای بسیاری در میان مسلمانان پدید آید. فقیهان، متکلمان و عارفان، هر یک از چشماندازی به مقولهی ایمان توجه کردهاند. قرآن، ملاک نجات و رستگاری را ایمان میداند و رستگاری از ورطهی زیانباری را با بالهای ایمان، ممکن میداند: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا...». به گفتهی قرآن، پیامبران، منادیِ ایمان بودهاند و آدمیان را در اول قدم به این گوهر رهاییبخش فرا میخواندهاند: «إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ»(آلعمران/193). طبیعی بود که این اوصاف ویژه سبب شود کندوکاو در مفهوم ایمان، به یکی از چالشانگیزترین مسائل تاریخ اسلام بَدَل گردد.
در تاریخ فرهنگی اسلام، فقیهان که عالِمان احکام عملی شریعت بودند طبیعی بود که بیشتر به ابعاد و جنبههای ظاهری و نمودهای بیرونی ایمان نظر بدوزند؛ چرا که در زمینهی احکام، وصفِ ایمان، آثار مهمی را داراست و نتائج مهمی به لحاظ فقهی و حقوقی بر ایمان یا عدم ایمان، مترتب میشود. متکلّمان مسلمان هم که با رویکردی معرفتی به مقولات و مسائل دینی توجه داشتند و در پیِ نظاممند کردن باورهای دینی و دفاع از آنها بودند، ایمان را بیشتر از جنسِ معرفت تلقی کردند و با رویکری شناختی به تحلیل آن پرداختند. بر همین مبنا، رویکردهای متعددی در باب تحلیل ماهیت ایمان شکل گرفت و هر تیره و طیفی از چشمانداز ویژهی خود در باب ایمان سخن گفت.
عارفان مسلمان اما عمدتاً به ابعاد عاطفی و معنوی ایمان توجه داشتند و ایمان را مجموعهای از عواطف دانستهاند. مهمترین عواطفی که سازندهی ایمان هستند از منظر عارفان عبارتند از: محبت، خوف و رجاء. نسبت این سه با هم نیز از تأملات دیگری است که در ذخائر عرفانی محل بحث و گفتگو بوده است.
«ایمان سه است: «بیم»، «امید»، «مهر»، بیم تو را از گناه باز دارد، امید ترا به طاعت آرد، مهر در دل تو تخم دوستی کارد.»(خواجه عبدالله انصاری، مناجاتنامه)
«ایمان سه چیز است: خوف، و رجا، و محبت؛ و در ضمن خوف ترک گناه، تا از آتش نجات یابی؛ و در ضمن رجا، در طاعت خوض کردن است تا بهشت یابی؛ و در ضمن محبت، احتمال مکروهات است تا رضای حق به حاصل آید.»(یحیی معاد رازی- تذکرة الاولیا)
«سه چیز از عقد توحید است: خوف و رجا و محبّت. زیادتی خوف از ترکِ گناه است به سبب وعید دیدن؛ وزیادتی رجا از عمل صالح بود به سبب وعده دیدن؛ و زیادتی محبت از بسیاری ذکر بود به سبب منت دیدن. پس خایف هیچ نیاساید از هَرَب، و راجی هیچ نیاساید از طلب، و مُحبّ هیچ نیاساید از طرب به ذکر محبوب. پس، خوف ناری منوّر است، و رجا نوری منوّر، و محبّت نور الانوار است.»(ابوعلی جوزجانی- تذکرة الاولیا)
«خوف نر است و رجا ماده، و فرزند هر دو ایمان است.»(سهل بن عبدالله تستری- تذکرة الاولیا)
«خوف و رجا، محبت را چنانند که مرغ را دو پر. مرغ به یک پر نپرد؛ وگر هر دو باشند، لکن یکی ناقص باشد، پرد؛ لکن کژ پرد.»(شرح تعرف، مستملی بخارایی)
«قلب در حرکتش به سوی خداوند، به مانند پرنده است. محبّت سر این پرنده است و خوف و رجاء دو بال این پرندهاند. هرگاه سر و دو بال، در سلامت باشند، پرنده به نیکی پر میگیرد و هر گاه سر قطع شود، پرنده خواهد مُرد و هر وقت دو بال از بین روند، پرنده معروض هر شکارگری خواهد شد. البته، گذشتگان صالح ترجیح دادهاند که در حالِ صحت و سلامت، بالِ خوف از بالِ رجاء قویتر باشد و هنگامهی خروج از دنیا، بالِ رجاء از بالِ خوف نیرومندتر باشد و این طریقهِ ابوسلیمان و دیگرانی چند است... دیگران گفتهاند که بهترین حالت، تعادل خوف و رجاء و غلبهی محبت است. چرا که محبت مرکب است و رجاء پیشبرنده است و خوف سوقدهنده است و خداوند متعال از روی منت و کرم خویش به مقصد میرساند.»(مدارج السالکین، ابن قیمالجوزیة)
مؤلفههای سهگانهی یادشده، پشتوانههایی از قرآن و سنت دارند:
«وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/165)؛ مؤمنان خداوند را دوستتر دارند.
«یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا»(سجده/32)؛ پروردگارشان را از روى بیم و طمع مىخوانند.
«وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ»(اسراء/57)؛ و به رحمت او امید دارند و از عذاب او بیمناکند.
«وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ»(انبیا/90)؛ ما را از روى رغبت و بیم مى خواندند و در برابر ما فروتن بودند.
ایمان در نگرش عارفانه نه از جنس شناخت است و نه عمل؛ بلکه «عاطفه» است. گر چه این عواطف بر شناختهایی ابتنا دارند و البته آثاری در عمل و رفتار بر جای میگذارند، اما حقیقت ایمان چیزی نیست جز آمیختهای از عواطف، که مهترین آنها از منظر عارفان «محبت»، «بیم» و «امید» است.