هیچ نحله و طایفهای چون عارفان به ویرانگری و خطرخیزی خودپرستی تأکید و توجه نداشتهاند و آن را «مادر بتها» ندانستهاند:
مادرِ بتها بتِ نفسِ شماست
زانکه آن بت، مار و این بت، اژدهاست
(مثنوی/دفتر اول)
میگفتند روی کردن به هر قبلهای و آویختن به هر معبودی بهتر از گِرد خود گردیدن و خویشتن را قبله کردن است:
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد به از آن که خود پرستی
-سعدی
گر خود بتی ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
- حافظ
خیام و حافظ میگفتند میپرستی، بهتر از خویشتنپرستی است:
دانی غرضم ز میپرستی چه بُوَد
تا همچو تو خویشتنپرستی نکنم
- خیام
به میپرستی از آن نقش خود بر آب زدم
که تا خراب کنم نقش خودپرستیدن
- حافظ
مولانا میگفت «همچو بتگر از حجر یاری تراش»، و بتپرستی بهتر از خودپرستی است:
چونک گنجی هست در عالم مرنج
هیچ ویران را مدان خالی ز گنج
حاصل این آمد که یار جمع باش
همچو بتگر از حجر یاری تراش
(مثنوی، دفتر دوم)
نظامی هم میگفت اگر دل به گربهای بسپاری بهتر از آن است که شیرانه با خود بمانی. در حُکم گربهای بودن بهتر از با خود شیر بودن:
مشو چون خر به خورد و خواب خرسند
اگر خود گربه باشد دل در او بند
به عشق گربه گر خود چیر باشی
از آن بهتر که با خود شیر باشی
(نظامی، خسرو و شیرین)
در مناقب العارفین افلاکی سخنی از پیامبر(ص) نقل شده که گر چه سند درست و معتبری ندارد، اما مؤیّد این معناست:
«حُبُّ الهِرّةِ من الایمان، تعشَقوا و لوا بالهِرّة: محبت گربه، از ایمان است. عشق بورزید، حتا اگر گربهای باشد.»
شیخ بوالحسن سالِبه نیز گفته است:
«مرید را در حکم گربهای بودن بهتر از آنچه اندر حکم خود؛ از آنچه صحبت با غیر از برای خدا بود و صحبت با خود از برای هوی بود.»(کشف المحجوب، ابوالحسن هُجویری)
عارفان میگفتند بتپرستی، میپرستی، و عشق به گربه، بهتر از خودپرستی و در خودماندن است.
دانهای که پوست نشکافد، سبز نخواهد شد؛ زمینی که در برابر باران، آغوش نشود، بهاری نخواهد دید و به تعبیر عرفان نظرآهاری: «راز رسیدن فقط همین بود، کافی است انار دلت ترک بخورد.»
هر چیزی که بتواند ما را از پیلهی خود برهاند و بالهایمان را بگشاید، مبارک است. حتی عشق به یک گربه.