عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

اینجا چراغی روشن است...

عکس مادر و فرزندی جذامی را که در دل، زلزله می‌اندازد، برایم می‌فرستد و می‌گوید: 


«إن الله جمیل و یجب الجمال.» این جلوه‌ای از آثار رحمت خداست و گوشه‌ای از جهانی که متکلمان مسلمان گفته‌اند از آن نیکوتر قابل تصور نیست. همان که غزّالی می‌گفت:‌ «لیس فی الامکان ابدع مما کان»


این سخن کریستین بوبن را برایش می‌فرستم:


«خداوند نام جایی است که غفلت هرگز تاریکش نمی‌کند، نام یک فانوس دریایی در کرانه‌ها. و شاید آن مکان خالی باشد و شاید این فانوس همواره رها شده باشد اما این هیچ اهمیتی ندارد. ما باید طوری رفتار کنیم که انگار این مکان اشغال است، ‌انگار کسی در فانوس ساکن است. بیایید به کمک خدا بیاییم، روی صخره‌اش و هر چهره را تک‌به‌تک و هر موج را تک‌به‌تک و هر آسمان را صدا بزنیم. بی‌آن‌که حتی یکی را فراموش کنیم.»


می‌گوید: 


بالغ شدن درد دارد. پس نوبت بلوغ کی خواهد رسید؟ مگر نشنیده‌ای که کانت می‌گفت: «روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده ‌است.» و آندره‌ژید می‌گفت: «بشر قنداق خود را عزیز می‌دارد. اما تا هنگامی که نداند چگونه خود را از قید آن برهاند بزرگ نخواهد شد. کودکِ از شیر گرفته، اگر پستانِ مادرش را پس می‌زند، ناسپاس نیست. نیاز او، دیگر، به شیر نیست. تو، نیز، ای رفیق، دیگر، بدان خرسند مباش که از شیر سنت‌ها، که به دست بشر تقطیر شده و پالایش یافته است، تغذیه کنی. دندان‌هایت برای گاز زدن و جویدن است و باید قوتِ خود را در واقعیت بجویی. برهنه و بی‌باک برخیز. غلاف‌ها را از هم بگسل. قیّم‌ها را از خود دور کن.»


می‌گویم: 


ببین مولانا می‌گفت:

مپرسید مپرسید ز احوال حقیقت

که ما باده‌پرستیم، نه پیمانه شُماریم

چرا چراغی را که در دلم روشن است می‌خواهی خاموش کنم؟ انصافانه‌س؟


می‌گوید:‌ «مرا با حقیقت بیازار؛ اما هرگز با دروغ، آرامم نکن». تاریکی بهتر از روشنی‌های بی‌پایه و تهی. اصلاً مگر چیزی جز حقیقت، می‌تواند چراغ باشد؟


می‌گویم: کاش اینهمه که هواخواه «حقیقت» هستی، نگران شکنندگی انسان‌ها هم بودی. نگران دل‌هایی که چراغ می‌خواهند. من که می‌خواهم از هر آنچه ممکن است روشنی بدزدم. حتا از آنچه تو، فریبش می‌نامی و من، خیال. 

خیال‌های روشن، کم نیستند. خیال‌هایی که برای آدم، آهسته آهسته، تبدیل به حقیقت می‌شوند...

شعری از نرودا را تحریف می‌کنم و ‌می‌نویسم:


«هوا را از من بگیر

خیال‌های خوب را نه»


ضمناً،

تو زشتی سیمای آن مادر و فرزند جذامی را می‌بینی، اما شکوه زیبای آن بوسه‌ی مهربان را نه...