1. اشتباه است که مبنای رأی دادن ما، هویت فردی، اوصاف اخلاقی و سخنان نیکو و دلنشین کاندیدها باشد. مبنا، هویت سیاسی و فرهنگی جریانی است که از یک نامزد حمایت میکنند. سادهلوحی و خوشباوری است که با سنجههای اخلاقی، شخصِ کاندیدها را وزن کنیم و به کاندیدی که در نظرمان صادقتر و یا دلسوزتر است رأی دهیم.
تقابل، میان شخص روحانی و رئیسی نیست. نمیشود فهمید یا نشان داد که روحانی پاکتر از رئیسی است. میگوید «آنها که زبانها را بریدند و دهانها را دوختند»، اما نمی گوید خودش در آن سالها کدام سو ایستاده بود و چه میکرد.
در هر انتخاباتی باید به جریانها و هویتهای سیاسی در حال رقابت توجه کنیم نه سابقه افراد یا اوصاف اخلاقیشان.
2. دو جریان کاملاً مشخص، با دو هویت سیاسی و فرهنگی مختلف و طبیعتاً دو نوع ادبیات متفاوت، در برابر هم قرار گرفتهاند.
یکسو جریانی که، الف) به ارزشهای مدرن، دموکراسیخواهی، حقوق بشر، حقوق اقلیتها، آزادیهای فردی و عمومی، باور بیشتری دارد و در حدود اختیارات و مقدورات خود، کموبیش سعی دارد به قرائتی، بیشتر امروزی و بیشتر آزادیخواه از دین و مذهب التزام بورزد؛ ب) میکوشد از تقابل با جهان و به ویژه با دولتهای توسعهیافته و نیز کشورهای همسایه بکاهد و در حد توان مانع از انزوای کشور شود؛ ج) به سرمایه و سرمایهداران نگاه مثبتی دارد و معتقد است با حمایت از آنها و ایجاد فضایی امن و گشوده برای سرمایهگذاران میشود توسعهی اقتصادی و رفاه بیشتری فراهم آورد.
این هویت فکری و سیاسی طبیعتاً بیشتر به هنر و فرهنگ نزدیک است و از اینرو اغلب اهالی هنر و فرهنگ، نواندیشان دینی و نیز روشنفکرانی که مثل رزا لوکزامبروگ معتقدند «آزادی واقعی تنها به معنای آزادی دگراندیشان است» از این هویت فکری و جریان سیاسی حمایت میکنند.
در جانب دیگر جریانی قرار دارد که الف) اغلب نگران دیانت و مذهب است و در برابر فرهنگ غرب و ارزشهای دنیای جدید، کمتر گشوده است و چندان در پیِ قرائتی از دین که سازگاری بیشتری با آزادیهای فردی و حقوق بشر داشته باشد، نیست. ب) عمدتاً سیاست تقابل با دولتهای غربی را دنبال میکند که در عمل به انزوای بینالمللی کشور میانجامد. ج) اغلب نگاه منفی به سرمایهداران و نظام سرمایهداری دارد و بیشتر در پیِ اعطای تسهیلات مستقیم به قشرهای ضعیف است.
جریانهای نظامی و محافظهکار مذهبی، عمدتاً در این طیف قرار گرفتهاند.
این دو هویت و جریان کاملاً متمایز وجود دارد و هر کسی خود میداند که کدام سو میایستد و چه ارزشهایی برای او اهمیت یا اولویت دارد.
آنچه نگرانیآور و تأسفبار است این نیست که جمعی به این هویت سیاسی تعلق خاطر بیشتری دارد و جمعی دیگر به هویت سیاسی دیگری. بلکه این است که عدهای هنوز جای خود را پیدا نکردهاند و تنها با مبنا قرار دادن خود و تکرار این حرف نخنما که «این دولت برای من چه کرد؟» امروز با این جریان قهر میکنند و فردا با آن یکی. مبنا هم نه اختلاف نظر کلان و بنیادی با یک هویت و جریان سیاسی، بلکه منافع ملموس فردی است. برای من چه کرد؟ برای من چه کرد؟
درود به آنها که هویت سیاسی و فرهنگی خود را پیدا کردهاند.