عارفان اهلِ راز و صوفیان صافی، در گفت و عمل، به شفقت بر انسانها اهتمام و توجه بلیغ داشتهاند. ابوالحسن خرقانی میگفت: «دوستیِ خداوند در دلِ آن کس نَبُوَد که بر خلقش شفقت نَبُوَد»(تذکرةالاولیا) و شبلی میگفت: «لا یکون الصوفی صوفیاً حتّی یکون الخلقُ کلُّهم عیالاً علیه / صوفی، صوفی نخواهد بود تا آنگاه که همهی خلق به منزلهی عیال او باشند.»(بهنقل از اسرارالتوحید)
اغلب آگاهان و صاحبخبران عرصهی اقتصاد و جامعه و فرهنگ نیز، اتفاق دارند که رأی آوردن هر یک از کاندیدهای ریاست جمهوری، تأثیر متفاوتی بر سرنوشت جمعی ایرانیان خواهد داشت. حال چگونه است که کسی دل به عرفان و زهد و تهذیب سپرده است، اما دلنگران وضع معاش مردم خود نیست؟ این چه زهد و سلوک و عرفانی است که فرد را بیاعتنا به سرنوشت مردم و بیتفاوت به سامان اجتماعی آنان میکند؟ پیامبر(ص) در دعایی گفتهاند: «... وَأَصْلِحْ لِی دُنْیَایَ الَّتِی فِیهَا مَعَاشِی». روشن است که دغدغهی صلاح دنیوی، نه صِرفاً یک وِرد و لقلقهی زبانی، بلکه تمنّایی معطوف به عمل و متضمن مشارکت فعالانه است.
«تنزّهطلبی» نه تنها لازمهی رشد معنوی و تعالی عرفانی نیست، بلکه آفتی رهزن و فریبی خوشنقشونگار است. تنزهطلبی یعنی اینکه گمان کنی ورودت به عرصههای اجتماعی و سیاسی، به پاکیزگیات لطمه میزند و از اینرو پا پس بکشی. تنزهطلبی یعنی خیال کنی اگر به وضع باغ و خاک، رسیدگی کنی، دستهایت آلوده میشود. تنزّهطلبی، عافیتجویی و خودخواهی است. طبیعی است که هر کسی در غار خلوت خود، از آفات، ایمنتر است؛ اما به چه قیمتی؟
مگر خدمت به خدا، جز از رهگذر خدمت به آدمی است؟ مگر لازمهی سلوک و عرفان، شفقت به انسانها و توجه به سامان اجتماعی و دنیوی آنان نیست؟ مگر انتخابات، اثر چشمگیر در وضع معاش مردم ندارد؟ مگر مردم، عیال خدا نیستند؟
پیوست:
آوردهاند که شیخ ما(ابوسعید ابوالخیر) در نیشابور با جمعی بزرگان نشسته بود، چون استاد بلقسم قشیری و شیخ محمد جوینی و استاد اسماعیل صابونی. هر یکی سخنی میگفتند در آنک در شب وردِ ما چه باشد و به چه ذکر مشغول باشیم. چون نوبت به شیخ ما رسید از شیخ سؤال کردند که «وردِ شیخ در شب چیست؟» شیخ ما گفت: ما همه شب میگوییم: «یارب! فردا صوفیان را چیزی خوش ده تا بخورند.» ایشان به یکدگر اندر نگرستند و گفتند: «ای شیخ! این چه ورد باشد؟» شیخ ما گفت: مصطفی(صلواتاللهوسلامهعلیه) گفته است: «إنّ اللهَ تعالی فی عون العبد مادامَ العبدُ فی عونِ أخیه المسلم». ایشان جمله اقرار کردند که وِردِ شیخ ما تمامتر است، و هیچ ورد، وَرای این نیست.(اسرار التویحد، محمد بن منور)