به کجا
خیره
نگاه میکنی؟
به برکهای آرام
و برگی که چرخزنان
فرود میآید؟
به زمان
که میخواهد صدای خندههای دیروزت را
پشت گوش بیندازد؟
به چه فکر میکنی؟
به کدام رؤیا
که چندی است در خواب، به دیدارت نیامده؟
به چهرهی کدام آرزو
که تازگیها چین برداشته است؟
به کدام آهنگ
که این پا و آن پا میکند
و بیتاب چشمهای توست؟
چه دریاهایی
در چشمها
در اندوه
در بهت تو
پناه گرفتهاند؟
چرا هیچ شعری نمیتواند
مرزهای این بهتِ ساکت را
ترسیم کند؟
در کدام دریا
کدام رؤیا
شناوری،
که مَدهای ماه
از جزر تو
شرم میکنند؟
من فکر میکنم
تمام واژهها
در آن بهت ناباور
به زانو در میآیند.
من فکر میکنم
آخرین هجرت غازهای مسافر
طعم نگاه تو را میدهد
✍️صدیق قطبی- 20 اردیبهشت 96
{پرسیدم: «آقای شاعر، وجدان تاریخی شما کجاست؟»
گفت: «من هنوز از حیرت این گل در نیامدهام.»
از: بزرگ بانوی روح من | گلی ترقی}