عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

افسانه شو

- اینها خیال است، تو زندگی را با خواب اشتباه گرفته‌ای. واقعیت چیز دیگری است. واقعیت، «دود و دروغ و درد» است


- خیال است؟ خوب باشد. مگر خیال کردن بخشی از واقعیت انسانی ما نیست؟


- چرا آدم باید دلش را با چیزی که خیالی است خوش کند؟


- مشکلش کجاست؟ هدف این است که چیزی درون‌مان را چراغان کند، خیال باشد یا واقعیت، چه فرقی می‌کند؟


- فرق دارد. من روشنی و آرامش ناشی از دروغ را نمی‌خواهم. توهین به شرافت انسان است که خودش را با دروغ تسکین دهد.


- خیال که دروغ نیست. خیال لایه‌ای از واقعیت است. مرتبه‌ای از پرواز آدمی است. خیال، شاید غیر از واقعیت باشد، اما ضد واقعیت نیست. توسعه دادن واقعیت است یا تو بگو، روزن کردن و دریچه ساختن. رو به افق‌های باز.


- ولی به نظرم  سنگر گرفتن در خیال، حکایت از ضعف و جبونی دارد. آدم باید چشمانش را باز نگه دارد.


- این چه حرفی است؟ خوب آدمی ضعیف است و آسیب‌پذیر و هم‌زمان پُرتمنا و بلندپرواز. چرا آسیب‌پذیری انسانی خود را انکار کنیم؟ مگر تو می‌توانی در زندگی مادی و روزمره، همیشه چشم‌هایت را باز نگه داری و به خواب، نه بگویی؟ تازه، خیال که خواب نیست. خواب دیدن است. 


- خواب دیدن دیگر چه مرهمی است. واقعیت زندگی باید لبخند بزند. باید آبی باشد. نه خیالات و افسانه‌های تراش‌خورده‌ی ما از آن. آنچه واقعی نیست، دهان زخم‌هایمان را نخواهد بست.


- یادت می‌آید وقتی چهارساله بودی، با دخترعمویت ترنم، غرق در بازی می‌شدی. بازی‌های خیال‌آمیز. سرتاسر خواب و خیال. یادت نمی‌آید شاید. اما من خوب یادم هست. خوب یادم هست که زمان گوشه‌ای ایستاده بود و به بازی‌های خیالین شما، غبطه می‌خورد. خوب یادم هست که چقدر سبک و چابک بودید. چقدر بوی تازگی از نفس‌هایتان می‌‌پیچید... چقدر زندگی، در حرف‌ها و خیال‌پردازی‌ها و مامان‌بازی‌هایتان، ذوق می‌کرد. آن خیالات سبک، خوب نبودند؟ چرا بازی کردن را از یاد بُرده‌ای؟ خیال پَروردن را، خواب دیدن را؟

افسانه‌ها مرتبه‌ای از واقعیت هستند. مرتبه‌ای درخشان‌تر و دل‌نشان‌تر. ترجیع جادویی مولانا را فراموش کرده‌ای که می‌گفت:

چون جان تو شد در هوا، ز افسانه‌ی شیرین ما

فانی شو و چون عاشقان، افسانه شو، افسانه شو...