هر دو شکلش هم بد است و معامله با تاریکی.
چه آنکه خودت را در لابهلای سخنان روشن و شیرین عارفان پنهان کنی و در سنگر تعابیرشکوهمندشان، جلوه بفروشی و مرحبا بخری و سخن بزرگان را دستمایهی طاووسی و رونق بازار خودفروشی کنی.
حرف درویشان بدزدیده بسی
تا گمان آید که هست او خود کسی
خرده گیرد در سخن بر بایزید
ننگ دارد از درون او یزید
چند دزدی حرف مردان خدا
تا فروشی و ستانی مرحبا
و چه آنکه عیببین و دیدهآلوده، معایب و ضعفهای منش و روش عارفان و فرزانگان را همه جا جار بزنی، تا تصریحاً به خود و تلویحاً به دیگران بگویی که غصه نخور، آنها هم یکی مثل من و تو هستند، با همین دغدغههای فرودین و گرفتاریهای خشم و شهوت.
ببین مولوی را که با اینهمه ادعا و حرفهای خوش و بلند، به مخالف و منتقد خود چه میگوید:
خربطی ناگاه از خرخانهای
سر برون آورد چون طعانهای
به چشم آوردن مکرّر حقایقی از این دست، چه میتواند باشد جز خریدن تاریکی با چند حقیقت کمبها.