عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

دین‌پرستی، پیمانه‌پرستی است

همان‌اندازه که دین‌ورزی می‌تواند یاری‌گر و راه‌گشا باشد، دین‌پرستی پُرخطر و راه‌زن است. دین‌ورزی، جرعه‌نوشی از پیمانه‌های معنا و روشنی است که در ادیان یافت می‌شود و دین‌پرستی، آویختن به پیمانه‌ها و پرستش جام‌هاست. مولانا می‌گفت:

مپرسید مپرسید ز احوال حقیقت
که ما باده‌پرستیم نه پیمانه شماریم

در این زمینه، دو نوشته‌ی خوب و خواندنی روشنگر است. یکی نگاشته‌ی «عقیده‌پرستی، بت‌پرستی است» از استاد مصطفی ملکیان(yon.ir/szbsz) و دیگری نگاشته‌ی نغزی از دکتر ایرج شهبازی با نام «دین‌پرستی و بت‌پرستی»(https://t.me/irajshahbazi/1703)

ایرج شهبازی در نگاشته‌ی خود، ابیات گیرایی از خواجوی کرمانی شاهد آورده است:

کفر بُوَد قبله ز دین ساختن
کعبه ز بتخانۀ چین ساختن
-
رخ بگردان ز کیش و قربان شو!
بگذر از ملت و مسلمان شو! ‏‏
-
مکن گر هوشیاری ترکِ مستی
که ایمان چیست؟ ترکِ دین‌پرستی ‏‏
-
کفر بُوَد مذهبِ ایمان‌پرست
درگذر از مذهب و یزدان پرست!

نظیر این تلقی را بودا به زیبایی بیان می‌کند. او، تعالیم خود را به مانند قایقی می‌داند که فرد را از کرانه‌ی رودی عظیم به کرانه‌‌ی دیگری می‌رساند. ارزشمندی و کارایی قایق در همین خصلت عبوردهی و رسانا بودن است. باید چنین نگاهی به قایق ادیان داشت:

{بودا می‌گوید «دلبسته‌ی یک چیز بودن و چیزهای دیگر را به دیده‌ی تحقیر نگریستن همان است که فرزانگان قید و بندش می‌نامند». یکبار که وی آموزه‌ی علت و معلول را برای شاگردانش توضیح می‌داد، ایشان بدو گفتند که آموزه مذکور را به وضوح دیده و دریافته‌اند‌. سپس بودا گفت:

«ای بیکوها! حتی این دیدگاه که اینقدر واضح و روشن است، اگر به آن بیاویزید، اگر شیفته‌اش شوید، اگر پاسش بدارید، اگر پای‌بندش شوید، اگر بدان دل نهید پس درنیافته‌اید که تعلیم بسان بَلَمی(قایق) است برای گذشتن، و نه برای آویختن [برخود]»‌[...]
«ای بیکوها! کسی به سفر می‌رود. به رودی عظیم می‌رسد؛ این کرانه پرمخاطره است، اما سوی دیگر امن و بی‌خطر؛[...] سپس آن مرد علف، چوب و شاخه گرد می‌آورد و بلمی می‌سازد و با کمک آن و دست و پازنان، به سلامت به دیگر سو می‌رود. با گذشتن و رسیدن بدانجا می‌اندیشد که: «این بلم کمک بزرگی به من بود. به مدد آن و دست و پازنان به سلامت به این سو رسیده‌ام. چه نیک است هرجا که می‌روم آن را به دست گیرم یا به دوش کشم‌»‌. «ای بیکوها!، چه فکر می‌کنید؟ آیا با این کار،‌ عملی درخور آن بلم انجام داده است؟[...] آن مرد با عبور و رسیدن به سوی دیگر باید بیاندیشد که: «این بلم کمکی بزرگ به من بود و من به مدد آن و دست و پازنان به سلامت بدین سو رسیده‌ام. نیک است که این بلم را به ساحل کشم، یا آن را به چیزی ببندم و بر روی آب رها کنم، سپس راه خود را به هر آن کجا که باشد پیش‌گیرم». آن مرد با کرداری چنین در قبال آن بلم،‌ کرداری صواب کرده است. 
«ای بیکوها! به همین سان، من به شما آموزه‌ای شبیه به یک بلم تعلیم داده‌ام ـ برای گذشتن، و نه برای به دوش کشیدن (به معنای واقعی نه برای آویختن).»

در سومین سده‌ی پیش از میلاد، آشوکه، امپراطور بزرگ بودایی هند [...] در یکی از فرامین خود، که بر تخته سنگی حک شده  است ـحتی امروزه اصل آن را می‌توان خواندـ چنین می‌گوید:

«نباید تنها به دین خویش ببالیم و دین و مذهب دیگران را تخطئه کنیم، بلکه بایستی به دلایلی چند، دین و مذهب دیگران را حرمت نهیم. با کرداری چنین به رشد دین خویش یاری ‌توانیم رساند و به دین دیگران نیز خدمت ‌توانیم کرد. با کرداری جز این، بُن دین خویش می‌بُریم و به ادیان دیگر نیز گزند می‌رسانیم. هر که به دین خویشتن ببالد و ادیان دیگر را خوار شمارد، در حقیقت با دلبستگی به دین خویش، یعنی با این پندار که «من دین خودم را تجلیل خواهم کرد»، چنین می‌کند. اما به‌رغم این، با کرداری چنین دین خویش را گزندی مضاعف می‌رساند. بنابراین سازگاری مطلوب است: بگذار همه به آموزه‌هایی که دیگران اقرار کرده‌اند گوش سپاریم و مشتاق شنیدنشان باشیم.»}(تلقی بودایی، والپولَه سری راهولَه،‌ترجمه‌ی مسعود فریامنش: ماه‌‌نامه‌ی اطلاعات حکمت و معرفت، سال نهم، شماره‌ی 12، اسفند 93)

ادیان حامل ما هستند و نه محمول ما. بناست خاصیت رسانایی و دستگیری داشته باشند. بناست سبکسارمان کنند و نه سنگین‌بار. مولانا می‌گفت نگاه‌ ما به دانش و معرفت هم چنین نگاهی باید باشد. علم، حمّال اهل دل است و محمول اهل تن. حرکت صاحبدلان را تسریع می‌کند اما با سنگین کردن شانه‌های اهل ظاهر، سیر آنها را کُند خواهد کرد. 

علمهای اهل دل حمّالشان
علمهای اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند یاری شود
علم چون بر تن زند باری شود
(مثنوی: دفتر اول)