بچه که بودم
دلم میخواست زبان همهی موجودات را بلد باشم
زبان بادهای اسفند و برگهای معطر نعنا
زبان زرین ستاره و منطق گلرنگ شهاب
و زبان محجوب شاعران آسمان
یعنی:
پرندگان.
سالها که گذشت
رویای دیگری در من بالید
حالا دلم میخواهد
گنجشکها کلمات من باشند
شاخهها قافیه
و برگها
ردیف.
میخواهم
دلم را پرندگان بسرایند
نه واژهها،
شعرم را شنهای ساحل
دکلمه کنند
نه حنجرهها،
و حزن شبآلود جیرجیرکها
به شعرم
وزن دهد.
باران!
من که از گفتن تو میمانم
تو راوی من باش
و دلم را
با کلمات مرطوبت
ترجمه کن
باران!
معنای پُرطراوتِ بشّاش،
یکبار همْ تو
شعر تازهی من باش
ای کاش...
صدیق قطبی / 20 اسفند 95