عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

اندازه‌ی درخت

کلمات را در صفای کدام چشمه‌‌‌ می‌توان شستشو داد، از کدام رنگین‌کمانِ شاداب می‌شود النگویی خوش‌رنگ خرید و دستشان کرد، از کدام صبحِ خوش‌روی بهار می‌شود تکه‌ای طراوت دست و پا کرد و در جیب کلمات نهاد، زیر بارش تراشه‌های کدامین مهتاب می‌شود رنگ‌شان کرد، تا  وقتی بازیگوشانه جست‌وخیز می‌کنند، گاهی دست‌شان به شکوه درخت برسد؟
شعری تا کنون به حجم درخت، سبز بوده است؟ غزلی تا کنون اندازه‌ی درخت، با نسیم، رقصیده است؟ 
چرا کلمات همیشه از قدّ درخت، کوتاه‌ترند؟ چرا نمی‌شود درخت را گفت؟

«باور ندارم که روزی سروده‌ای را
ببینم که به زیبایی یک درخت باشد.
درختی که دهان گرسنه‌اش
به سینه جاری شیرین زمین فشرده است.
درختی که تمامی روز رو به خدا دارد
و بازوان پربرگ خود را به دعا می‌افرازد.
درختی که در تابستان شاید
آشیانه‌ای از سینه‌سرخان را بر گیسوان دارد.
و بر سینه‌اش برف نشسته
و با باران هم‌نشین است.»(جویس کیلمر)