غریو باد
دلتنگی سپیدارهای بلند است
و باران
دستمال مرطوبی است
که تبناکی خاک را مرهم میشود
بوسههای ماهیها
تنهایی پُرازدحام دریا را
به شنهای ساحل
گوشزد میکنند
و کودکی
با جوجهی مردهای در دست
از آستان گلهای شمعدانی
خواهان آمرزش است
معلوم نیست ابرها،
ترانهی زخمی کدام گلدان را
اجابت کردهاند؟
کلاغها حرفی نمیزنند
صدیق، 14 بهمن