بر قراری یا بیقرار؟ قرارت بر بیقراری است یا بیقرارِ قراری؟
نظامی میگفت: «به عشق اندر صبوری خامکاری است / بنای عاشقی بر بیقراری است»، بعدها مولانا گفت: «جملهی بیقراریات از طلب قرار توست / طالب ِ بیقرار شو تا که قرار آیدت» و اخیراً شفیعی کدکنی «در جستوجوی قارّهی بیقرار عشق» گفته: «من و دریا نیاساییم هرگز / قرار کارِ ما بر بیقراری است». حال چه کنیم، قرارمان همان بیقراریباشد؟ طالب قرار نباشیم، تا قرار بیابیم؟ رها کنیم، تا به دست بیاوریم؟ ما تنها مالک چیزهایی هستیم که رهایشان کردهایم؟
آری... آری... آری...
هزار بار، آری