گوسفندان محترماند. چرا هر کجا بد میشویم، از آنها مایه میگذاریم؟
«باید به حیوانات، به خاطر بیگناهی افسانهایشان و به خاطر معرفت رضایتمندانهای که در بخشیدن نرمای نگاه مضطرب خود به ما دارند- بیآن که هرگز محکوممان کنند- ملاطفت روا داریم.»(زندگی از نو، کریستین بوبن، ترجمه ساسان تبسمی)
گوسفندها را دوست دارم. کاش مثل آنها بودم. کاش شما هم مثل گوسفند بودید. این چه نخوت و تکبری است که ما آدمها گرفتارش شدهایم. کجا گفتهاند اشرف مخلوفات هستیم؟ ما با همهی هستی، همپیکریم. هر جانداری ابعاد درخشانِ شیوهآموزی دارد که باید قدردانست و تعظیم کرد. از سگها هوشیاری و وفا بیاموزیم. از الاغها هنر سازگاری، تأنی و خرسند بودن و هوشی که در چشمهایشان موج میزند. به گوسفندها حسودی کنیم. به نگاه نرمشان. ما خویشاوند گوسفندها هستیم. آنها برادران و خواهران ما هستند. آنها از ما نجیبترند و احتمالاً از ما آگاهتر. مُرادم از آگاهی، احساس پیوستگی با هستی است. چیزی فراتر از ذهن. هنر شناور شدن. چشمهای گوسفندها را نگاه کنید. از ما روشنتر نیست؟