عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

خانقاه پاوه


اینجا دیروز است. روستای خانقاه پاوه است و جاده‌ای که به باغات گردو می‌رود. احتشامی دارد پرواز منحنی‌وار کلاغ‌ها. منطق پرواز و آوازشان را نمی‌شود فهمید. دستپاچه‌اند و انگار خبر از واقعه‌ای می‌دهند. 13 سال پیش بود که اینجا بودم. همه چیز همچنان زنده است. حضور بیدار درختان و جاده‌‌‌‌ای که صدای تنفس‌اش را می‌شود شنید و کوه‌های سنگی یک جانب راه و باغ‌های لجوجانه زنده‌ی جانب دیگر... اما کلاغ‌ها و پرواز بی‌‌قرارشان بر فراز جاده و بلندقامت‌ترین درختان اینجا، چیزی دیگر است.
همه چیز همچنان زنده است. لجوجانه زنده. 
دوستِ همراهم که از اهالی اینجاست گفت بی‌قراری و همهمه‌ی کلاغان یعنی قرار است باران بیاید. گفت اهالی خانقاه می‌دانند که کلاغ‌ها از چه خبر می‌دهند. و بارش برف و باران، ناچیز بوده امسال. اما آفتاب و آسمان، چیزی اظهار نمی‌کردند. کلاغ‌ها می‌دانستند. آگاهی گاهی بی‌تاب می‌کند. کلاغ‌ها، آگاهانه بی‌تاب بودند.

امروز، خانقاه برف آمده است. کلاغ‌ها، آگاهند: