عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

لاف دروغ...

لاف عشق و گله از یار؟ زهی لاف دروغ!

عشقبازان چنین، مستحق هجرانند


به نظر می‌رسد محبت و دوستی با خرسندی و رضایت، شانه‌به‌شانه است. وقتی کسی را دوست دارید قاعدتاً از کیفیت بودن و هستی او، خرسندید. گلایه‌گذاری‌های مکرّر و شکایت‌های که مسبوق و همراه شکر نیستند، شاهدی هستند بر ناسره بودن و عیار پایین محبت. 

عارفان می‌گفتند ابتلائات و محنت‌های زندگی، عیارسنج ایمان و محبت ما هستند. که اگر محبّ خداییم، در محنت نیز، خرسندیم. اقبال می‌گفت:

در ره حق هر چه پیش آید نکوست

مرحبا نامهربانی‌های دوست


از یارِ دلنواز می‌شود شکری با چاشنیِ شکایت داشت(شکری است با شکایت)، اما غلبه‌ی شکوی و گلایه که ناشی از فقدان خرسندی و رضا است، نشانه‌ی خوبی نیست.

اگر حافظ می‌گفت:

بنده‌ی پیرخراباتم که لطفش دایم است

ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

نظر بر همین خصلت رضایت‌مندی و خرسندی داشت. وقتی دوستی قرین خرسندی است، دائمی می‌شود. لطف دائم پیر خرابات، از این روست.


در اینکه محبت راستین، به جفا کم نمی‌شود عارفان حرف‌های نغزی دارند:


«هر که را دوست دارم جفا پیش آرم، اگر آن را قبول کرد من خود همچنین گلوله از آنِ او باشم. وفا خود چیزی است که آن را با بچه‌ی پنج ساله بکنی، معتقد شود، و دوست دار شود، الّا کار جفا دارد.»(مقالات شمس تبریز)


«حقیقت محبّت آن است که به بِرّ نیفزاید و به جفا بنکاهد.»(یحیی بن معاذ، طبقات الصوفیه)


«شبلی را به تهمت جنون اندر بیمارستان بازداشتند. گروهی به زیارت وی آمدند. پرسید: «مَن أنتُم؟» قالوا: «أحبّاؤُکَ.» سنگ اندر ایشان انداختن گرفت. جمله بهزیمت شدند. گفت: «لو کنتُم أحبّائی لِما فررتُم من بَلائی؟ فاصبِروا علی بلائی.» اگر دوستان من اید از بلای من چرا می‌گریزید؟ که دوست از بلای دوست نگریزد.»(کشف المحجوب)


گلایه کردن، آیین محبت نیست.