موهایم در سپیدی شتاب گرفتهاند. حرفی نیست. غصهای نیست. با اینهمه از سرِ شوخی گفتم: خوب طبیعی است، آدم رفتهرفته پیر میشود و موهایش سپید.
دخترک چهارسال و نیمهام، چشمهایش خیس میشود: «بابا قول بده هیچوقت پیر نشی، تو نباید هیچوقت پیر بشی.»
آری دختر گلم، قول میدهم. من هرگز پیر نخواهم شد. دل بد مکن. قول میدهم...
دروغ، نجات میبخشد، چنان که حقیقت نیز. گاهی.
هر چه معصومیت بیشتر باشد، حقیقت کُندتر عمل میکند و بلکه از ارزش میافتد.
حقیقت اهمیتی ندارد، چشمهای خیس تو از حقیقت ارجمندترند.
و کلمات اشکآلودت: «هیچوقت»، «قول بده»...
29 آذر 95- صدیق قطبی