پیگر جدی اخبار و تحلیلهای سیاسی نیستم. گاهی از سرِ کنجکاوی، سر و گوشی آب میدهم. اخیراً گفتگوی مفصل حسین دهباشی با ابراهیم یزدی را دیدم. در حدّ توقعی که داشتم نبود. ابراهیم یزدی در نگاه من شخصیت شریف و محترمی است. اما اظهارات او نومیدکننده بود.
ابراهیم یزدی عُمری دراز در فعالیتهای سیاسی سپری کرده است و هماکنون که در انتهای مسیر ایستاده، فاقد خودانتقادی است. نمیتواند با فاصله به خودش نگاه کند. دهباشی میگوید احزاب و جریانهایی که در انقلاب نقش داشتند، پس از پیروزی انقلاب کمکم از عرصهی سیاست حذف شدند. شما چه نگاهی داشتید؟ یزدی میگوید ما مخالف بودیم. دهباشی میگوید اما بیانیه شما در باب حزب توده خیلی تُند بود و هنگامی که اعترافات تلویزیونی کیانوری و دیگران پخش شد، شما نه تنها استقبال کردید بلکه به تُندی گفتید که نباید به این اکتفا شود. یزدی اما هیچ کوتاه نمیآید و میگوید آن زمان همه مخالف تودهایها بودند.
دهباشی میپرسد به نظر میرسد نهضت آزادی جوانان را بازی نمیدهد. یزدی این ضعف را هم نمیپذیرد و به حساب بستهبودن فضای سیاسی میگذارد. دهباشی میگوید فضای سیاسی که بستهتر از زمان بعد کودتای 28 مرداد نیست. یزدی پاسخ درخوری ندارد.
دهباشی میگوید ادبیات شما علیه امریکا در سال 58 و در سازمان ملل، خیلی شبیه ادبیات احمدینژاد در سازمان ملل و علیه امریکا بود. چرا در آن دوره آن ادبیات پسندیده بود و هماکنون ناپسند؟ یزدی همچنان بر درستی مواضع خود اصرار دارد و میگوید من نشنیدهام کسی به ادبیات احمدینژاد انتقاد داشته باشد و معقول است که در سازمان ملل، با چنان ادبیاتی از امریکا انتقاد شود.
در پایان گفتگو، دهباشی میپرسد حال که پس از عُمری سیاستورزی به گذشتهی خود نگاه میکنید، به عملکرد خود در چه دورانهایی انتقاد دارید؟ پاسخ یزدی عجیب و نومیدکننده است:
«هرگز به گذشتهم به اینصورت فکر نکردم. شما من را غافلگیر کردید. من باید فکر بکنم. آیا نقدی ندارم به گذشتهم؟ چرا نقد دارم. این نقد چی بوده؟ شاید الان نتوانم انگشت بذارم رو چیز خاصی.»
دهباشی میپرسد خوشایندترین فعالیت سیاسیتان در چه دورانی بود؟ روزهای پیروزی انقلاب؟
یزدی میگوید: من دوره ناخوشایندی به یاد ندارم و همه چیز برای من خوشایند بوده است.
دهباشی میپرسد فکر میکنید قضاوت نسل جدید نسبت به تلاشهایی که نسل شما کرد داوری منصفانهای هست؟
یزدی میگوید من کارهای خودم را قابل انتقاد میدانم اما از آنچه انجام دادم خوشحالم. من ندیدم که کسی در حضور یا غیاب من، به مواضع من انتقادی وارد کرده باشد.
عجیب است. چگونه این مرد کارزار سیاست نمیتواند فروتنانه به گذشتهی خود بنگرد؟ چه باعث شده این بازیگر ورزیده، تاکنون تأمل انتقادی روشنی در باب گذشتهی سیاسی خود نداشته باشد و چنین سؤالی او را غافلگیر کند؟
این پرسشها مرا یاد این نگاه نکتهآموز داریوش شایگان در تحلیل خُلقیات سیاسیون میاندازد:
«نزد سیاستمداران چیز عجیبی وجود دارد که مرا هم متعجب و هم متأثر میکند. غالب آنان آدمهایی درسخوانده و باهوشاند که تحصیلات درخشان داشتهاند و از زیر بوته بیرون نیامدهاند. سخنورانی حرفهایاند که باید با به کار گرفتن قالبهای متحجر موجود مردم را متقاعد سازند و بیوقفه برای پیرامونشان موعظه کنند و عجیب است که از این کار خسته نمیشوند. مگر میشود تمام روز یک سلسله حرفهای بیخون و مرده را تکرار و باز تکرار کرد و به نتیجهای یکنواخت و حتا به زبانی قالبی نرسید؟ حاشیهی تفکر چنان تنگ میشود که جایی برای تخیل و خیالبافی و کشف و شهود باقی نمیگذارد. آنها که به سیاست میپردازند خودشان را در معرض این خطر قرار میدهند. اصل تنگ کردن تفکر را بر خود هموار میکنند، جلوی استعدادهای طبیعی خود را میگیرند و بر عقاید خود مهار میزنند. گویی که نوعی ریاضت منفی تحمیق را بر خود روا میدارند تا همه چیز را به غمانگیزترین سطح ابتذال کاهش دهند. و این کار کوچکی نیست. بیشک به نیرویی نیاز دارد که در توان همه کس نیست.»(زیر آسمانهای جهان، ترجمهی نازی عظیما، نشر فرزانروز)