کلام، خنجر نیست. نباید باشد.
زبان را اختراع کردهایم تا دیوارهای تنهایی را کوتاه کنیم. از فصلهای فاصله عبور کنیم. زبان را آفریدهایم تا به یاری آن، از هم گرما بگیریم.
کلام، خنجر نیست. نباید باشد.
کلام و زبان، سرپناهی است در برابر گزند تنهایی و مرگ. واژهها، شعلههای خُردی هستند تا به یاری آن فاصلههای هولناک و روابط یخبسته را چارهای کنیم.
از کلام، خنجر نسازیم.
این چه هنر و مهارت بیقدری است که موهبت هستیداد کلام را دستمایهای برای طعن و تعریض، طرد و خوارداشت، خستن و زخمی کردن و تلخکامی همدیگر سازیم؟
واژهها آمدهاند تا چراغ دوستی برافروزند، نهال مهر بنشانند و اندوه آدمی را تسکینی باشند.
واژهها را چوپ آتشافروزیهای دلآزار نسازیم، سوختبار خودکامگیهای خود نکنیم.
موهبت ارجمندِ زبان را در پای دوستی و آشنایی خرج کنیم.
به سوداهای تهیمایه که به نام حقیقتاند و به کام أنانیت، زبان را تباه نکنیم. گفتوگویی که ما را به زندگی مطبوعتر میرساند، از جادهی واژههای عبوس نمیگذرد.
رخسارهی واژهها در آوار خشم و درشتی ما، زشت میشوند. شب میشوند.
با کلمات، به یکدیگر لبخند بزنیم.