از عواملی که مرگ را برای من اینهمه هراسآور کرده است، فکر کردن به کارهای نیمهتمام است.
مدتهاست که با نوشتههای کریستین بوبن زیستهام. آشنایی با آثار کریستین بوبن را وامدار لطف لطیف مصطفی ملکیان هستم. گر چه هر چه میگذرد زاویهی بیشتری با نگرشهای مصطفی ملکیان، پیدا میکنم، اما به همان نسبت به روح بوبن نزدیکتر میشوم.
این آشنایی به هفت سال پیش بر میگردد. شبهایی که در سمت معاون افسرنگهبان، در کلانتری صبح میکردم، نوشتههای کریستین بوبن ندیم و مونس من بود.
مگر میشود بوبن را دوست نداشت؟ مگر میشود در برابر جاذبهی جادوگرانهی او مقاومت کرد؟
در برابر او که مینویسد: «نهایتاً حتی در حالات شدید افسردگی هم نمیدانستم که جز دوست داشتن، با زندگی چه میتوان کرد؟»
از کتابفروشیها همیشه سراغ ترجمهای دیگر از آثار کریستین بوبن گرفتهام و در این سالهای انس و دوستی و آغشتگی، گزیدههایی از نوشتههای او را برای خود فراهم دیدهام.
مدتی قبل سروسامانی به آن گزیدهها دادم و کوشیدم بهشکل موضوعی، نگاه او را به مهمترین مضامین زندگی تقریر کنم. نگاه او را به کودکی، خدا، تنهایی، دوستی، عشق، معنای زندگی، زیبایی و مرگ.
نام کتاب را برگرفته از شعر همزاد او، سهراب سپهری، «قلب آبی حقیقت» در نظر گرفتم: «و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است»
آرزو میکنم که مرگ امانی دهد و زندگی مجالی، تا به حضور آبی این رفیق دیرینم، ادای دینی کنم.
کتاب نیمهکارهام اینگونه آغاز میشود:
«کریستین بوبن در آینهی نوشتههایش، تبلور شفافیت محض است. کودکی رقصان، ساده، عاشق و متبسم. مثل ماهی سرخ کوچکی که باطنش همچون ظاهرش معصوم و هویدا است. وقتی بوبَن میخوانی، حس میکنی روی زورقی نشستهای و در دریاچهای آرام و رام و مهربان، نسیمی نرم و سرزنده، در صورتت پهن میشود و حسی ژرف و خنک در سطح روحت منتشر میشود. حسی آکنده از زندگی. زندگی و دیگر هیچ.
کریستین بوبَن روح زندگی را شکار کرده است. روح زندگی که در کودکی ناب و عشقی عاری از حسادت و تملک و تنهایی آبیرنگ و تعالیبخش، به دست میآید. روح سرزنده و همیشه آبی زندگی در چشم بوبَن، از درخشش رازناک و ناگفتنی یک لبخند کودکانه و ادراک تنهایی بیپیرایه و صیقلیبخشِ آدمی و عشقی به مثابهی تماشا و حضور، میتراود و میروید.»