عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

عقل آبی

مقالات و یادداشت‌های صدیق قطبی

من به این لحظه چه هدیه خواهم داد؟

فرزانگان به ما می‌گویند نپرسیم دیگران به ما چه داده‌اند؟ زندگی به ما چه داده است؟ چرا امور و اوضاع باب میل و طبع ما نیست؟ گلایه نکنیم که چرا زندگی زوایای تاریک و نازیبا و تحمل‌ناپذیر دارد؛ بلکه زیبایی را بیافرینیم، نیکی را بپراکنیم، محبت را سر ریز کنیم. فرزانه بیش از آن‌که «حق محور» باشد «وظیفه محور» است. بیش از آن که اهل توقع و انتظار و چشم‌داشت و گلایه باشد، سازنده و بخشنده و دهنده است. به جای این که بنگرد و محاسبه کند که از زندگی چه می‌خواسته که به او نداده، خود می‌سازد و می‌آفریند. رسالت فروتنانه‌ی ما در این زندگی شاید همین باشد: بر زیبایی، مهربانی و نیکی جهان افزودن.

چنان که حافظ می‌گفت:

چو غنچه گر چه فرو بستگی‌است کار جهان

تو همچو بادِ بهاری گره گشا می‌باش


وقتی کسی هدف زندگی را از چارلز هارتسهورن(فیلسوف آمریکایی قرن ۱۹) پرسید او گفت: «جهان را زیباتر کردن»[معنای زندگی در ادیان جهان، نقد و نظر، سال هشتم، شماره ی ۴-۳، ۱۳۸۲]


تامس مِرتون (راهب و نویسنده‌ی کاتولیک امریکایی قرن ۲۰) می‌گوید:  «یادگیری راه و رسم زندگی عبارتست از یادگیری اینکه چه چیزی باید به جهان پیشکش کنیم، و سپس، یادگیری اینکه چگونه باید پیشکش کنیم.»[منبع پیشین]


عاشق نکویی در این مسیر می‌کوشد که چیزی به جهان پیشکش کند: از درد و رنجی بکاهد؛ دلی را التیام بخشد؛ درختی بنشاند؛ شاخه‌ای خمیده را راست کند؛ به غم‌دیده‌ای لبخند و همدلی هدیه دهد و خاطری را آرامش بخشد. قرآن حکایت می‌کند که هم‌روزگاران قارون به او می‌گفتند: «وَأَحْسِن کمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیک»(قصص:77)؛ «و نیکی کن چنان که خداوند به تو نیکی کرده است.»


یعنی در پاسخ به آنچه خداوند و هستی در اختیار ما نهاده و بیرون از شمار است (وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا / ابراهیم:34)، بایسته است ما نیز چیزهایی به جهان پیشکش کنیم.


اغلب روحیه‌‌مان طلبکارانه و آکنده از توقع است. همین این است که نق‌نقو شده‌ایم. مدام می‌خواهیم از جهان و دیگران چیزی دریافت کنیم. سهم بیشتری برگیریم و داراتر شویم. طالب نکویی، اهتمام محوری‌اش افزودن بر نیکی در جهان است. مارگوت بیگل گفته است:


«من آموخته‌ام

به خود گوش فرا دهم

و صدایی بشنوم

که با من می‌گوید:

این لحظه مرا چه هدیه خواهد داد؟

نیاموخته‌ام گوش فرادادن به صدایی را

که با من در سخن است

و بی‌وقفه می‌پرسد:

من بدین لحظه چه هدیه خواهم داد؟»